صیدلانی. [ ص َ دَ ] ( اِخ ) تخلص شاعری باستانی است ودر لغت فرس اسدی به بیت ذیل او استشهاد کرده است :
چو روشن شد انگور همچون چراغ
بکردند انگور هولک بباغ.
( لغت فرس چ اقبال ص 303 ).
صیدلانی.[ ص َ دَ ] ( اِخ ) رجوع به عبداﷲبن حسن صیدلانی شود.
صیدلانی. [ ص َ دَ ] ( اِخ ) محمدبن عبدالرحمان ، مکنی به ابوسعد. شاعری ادیب و فاضل و از مردم جرجان است.مؤلف دمیة القصر بسیاری از اشعار او را آورده است.وی بسال 463 هَ. ق. درگذشت. ( الاعلام زرکلی ص 915 ).