صیدکنان. [ ص َ / ص ِ ک ُ ] ( نف مرکب ، ق مرکب ) در حال صید. در حال شکار. شکارکنان : همه ره صیدکنان رفته بمغرب وینک شاخ آهوست که با خون زبر آمیخته اند.خاقانی.صیدکنان مرکب نوشیروان دور شد از کوکبه خسروان.نظامی.