صک

لغت نامه دهخدا

صک. [ ص َک ک ] ( ع اِ ) چک. ج ، اصک. صکوک. صکاک. ( منتهی الارب ). نامه. قباله. ( غیاث اللغات ) ( زمخشری ). چک. ( دهار ).
- لیلة صک ؛ شب برات یعنی شب نیمه شعبان. ( مهذب الاسماء ).
|| ( مص ) سخت زدن چیزی را و کوفتن. ( منتهی الارب ). کوفتن و زدن. ( غیاث اللغات ). زدن. ( تاج المصادر بیهقی ). جنگ کردن و کوفتن. ( مصادر زوزنی ). زدن. کوفتن. ( ترجمان علامه جرجانی ). || فراز کردن در را. ( منتهی الارب ). صککت الباب ؛ ای اطبقته. ( تاج المصادر بیهقی ). || نبشتن چک را. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) چک برات . ۲ - نامه قباله جمع : اصک صکوک صکاک . یا لیله صک . شب برات شب نیمه شعبان . ۳ - نوشتن چک را .

فرهنگ معین

(صَ ) [ معر. ] (اِ. ) ۱ - چک ، برات . ۲ - نامه ، قباله ، ج . اصک ، صکوک ، صکاک . ،لیلة ~ الف - شب برات ، شب نیمة شعبان . ب - نوشتن چک را.

فرهنگ عمید

[قدیمی]
۱. برات، چک.
۲. قباله.

پیشنهاد کاربران

واژه صک
معادل ابجد 110
تعداد حروف 2
تلفظ sak[k]
ترکیب ( اسم ) [عربی: صکّ، معرب، مٲخوذ از فارسی: چَک]
مختصات ( صَ ) [ معر. ] ( اِ. )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ واژگان قرآنی
هر کسی به بخواهد به و خانواده من توهین و تهمت بزند خودش جد آبادش حرامزاده زاده بی ناموس هستند.

کوبیدن دوچیزبهم

بپرس