صوع
لغت نامه دهخدا
صوع. [ ص َ / صو ] ( ع اِ ) پیمانه. ( منتهی الارب ).
صوع. ( ع اِ ) ج ِ صاع. ( منتهی الارب ). رجوع به صاع شود.
صوع. [ ص ُ وَ ] ( ع اِ ) پاره گیاه خشک در میان گیاه تر. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی سُوءٍ: بدی (از"سوء" به معنی حادثه و یا عملی که زشتی و بدی را با خود همراه دارد ، و به همین جهت ای بسا که لفظ آن بر امور و مصائبی که آدمی را بد حال میکند نیزاطلاق میشود ، نظیر آیه : و ما اصابک من سیئة فمن نفسک هیچ مصیبتی بتو نمیرسد مگر از ناحیه خودت )
معنی سَّوْءِ: بد( حادثه و یا عملی که زشتی و بدی را با خود همراه دارد ، و به همین جهت ای بسا که لفظ آن بر امور و مصائبی که آدمی را بد حال میکند نیزاطلاق میشود ، نظیر آیه : و ما اصابک من سیئة فمن نفسک هیچ مصیبتی بتو نمیرسد مگر از ناحیه خودت )
تکرار در قرآن: ۱(بار)
معنی سَّوْءِ: بد( حادثه و یا عملی که زشتی و بدی را با خود همراه دارد ، و به همین جهت ای بسا که لفظ آن بر امور و مصائبی که آدمی را بد حال میکند نیزاطلاق میشود ، نظیر آیه : و ما اصابک من سیئة فمن نفسک هیچ مصیبتی بتو نمیرسد مگر از ناحیه خودت )
تکرار در قرآن: ۱(بار)
wikialkb: ریشه_صوع
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید