هنر باید که صورت میتوان کرد
به ایوانها در از شنگرف و زنگار.
سعدی ( گلستان ).
غافلست از صورت زیبای اوآنکه صورتهای زیبا میکند.
سعدی.
رجوع به صورت شود. || تصور. ( تاج المصادر بیهقی ). پنداشتن. تصور کردن : صورت نکنم که صورت داد
در گوهر انس و جان ببینم.
خاقانی.
تاآن شاهزاده صورت نکند که این شهنشاه کاری به گزاف وحجتی پیش گرفت. ( تاریخ طبرستان ). پشت لشکرگاه ایشان فروگرفت تا صورت کنند از پیش لشکر است و ما از پس ، سراسیمه شوند. ( تاریخ طبرستان ). || حاصل کردن. بدست آوردن : جائی که هیزم ایشان صندل بود مرا در وی چه ربح تواند بود و چه سود صورت توان کرد. ( سندبادنامه ص 301 ). || تضریب. نمّامی. سخن چینی. گزارش دادن به دروغ : در مجلس عالی صورت کرده اند که بنده از وکیلان این قوم است و واﷲ که نیستم و هرگز نبوده ام. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 454 ). و دیگر صورت کردند که وی را با اعدا زبان بوده است و مراد به این حدیث آمدن سلجوقیان بخراسان است. ( تاریخ بیهقی ص 485 ). پدرش از وی بیازرده بود از صورتهائی که بکرده بودند. ( تاریخ بیهقی ). گفتم چنین بود ولیکن خلیفه را چند گونه صورت کرده اند. ( تاریخ بیهقی ). || صورت برداشتن. فهرستی از اشیاء و اثاثیه تهیه کردن. اقلام اسباب و اثاثه را در کاغذی ثبت کردن ، و بدین معنی رجوع به صورت برداشتن شود.