آب خوش را صورت آتش مده
اندر آتش صورت آبی منه.
مولوی.
|| در تداول عوام ، انجام دادن کاری را. کاری را پایان دادن. معامله ای را خاتمه بخشیدن. || دادن سیاهه دخل یا خرج. فهرستی از ارقام جزء نوشتن و به کسی دادن.رجوع به صورت حساب شود.- صورت دادن کار دختری را ؛ مهر از وی برگرفتن. بکارت او را برداشتن.
- صورت دادن کار زن را ؛ آرمیدن با وی. با او هم بستر شدن :
بدو گفتم تو صورت را نکو گیر
که من صورت دهم کار خود از زیر.
ایرج میرزا.