سرافیل را دید صوری بدست
برافراخته سر زجای نشست.
فردوسی.
گیتی بمثل سرای کار است تا روز قیام و نفخت صور.
ناصرخسرو.
خروش شهپر جبریل و صور اسرافیل غریو سبحه رضوان و زیور حورا.
خاقانی.
سر برون زد ز مهد میکائیل به رصدگاه صور اسرافیل.
نظامی.
و رجوع به صور شود.صور اسرافیل. [ رِ اِ ] ( اِخ ) میرزا جهانگیرخان شیرازی فرزند آقا رجبعلی. مدیر روزنامه صور اسرافیل که بخاطر نام روزنامه اش به صور اسرافیل ملقب گردید. ملک زاده ترجمه او را چنین آورده است : وی در سنه 1292 هَ. ق. در شهر شیراز متولد شد. خانواده او در شیراز مردمان فقیری بودند. در اوان کودکی پدرش آقا رجبعلی درگذشت و عمه وی سرپرستی او را به عهده گرفت پنجساله بود که با عمه وجده خود به تهران رفت. چهارده ساله بود که به شیرازبازگشت و در آنجا به تحصیل پرداخت. مقدمات ادبیات ، منطق و ریاضی را نزد اساتید زمان فراگرفت و بسال 1311 هَ. ق. با عمه خود به تهران رفت و در دارالفنون و دیگر مدارس عالیه تهران به تحصیل علوم و فنون جدید پرداخت و یکی از دانشمندان زمان گردید. و این هنگام بود که نهضت آزادی خواهی آغاز شده بود. در انجمن های سری و مجامع خفائی ایرانیان راه یافت و با بزرگان سیاسی ایران آشنا گشت و یکی از ارکان عمده آزادی طلبان به شمار رفت. بسال 1324 هَ. ق. آزادی طلبان ایران موفق شدند مشروطیت را در ایران برقرار سازند، پس از فوت مظفرالدین شاه ، محمدعلی شاه با مشروطیت مخالفت کرد. میرزا جهانگیرخان بهمداستانی چند نفر از دانشمندان بمقاومت برخاست و روزنامه ای موسوم به صور اسرافیل ایجاد کرد. تا آن وقت ادبیات و انشاء ایرانی عموماً وروزنامه ها خصوصاً بطرز نگارش قدیم سراسر الفاظ مسجعباطمطراق و بی حقیقت و معنی و خالی از سود و اثر بود. این روزنامه تأثیری فراوان کرد. روزنامه صور اسرافیل به مشکلاتی دچار شد چندین بار نویسنده او را تکفیر کردند و چند بار بساط روزنامه نویسیش را فروپیچیدند. ( از تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ج 2 صص 240-243 به اختصار ). مقالات اول و آخر روزنامه صور اسرافیل بقلم مؤلف لغت نامه است جز شماره 20 که بقلم صور اسرافیل میباشد. پس از اشغال مجلس جهانگیرخان نیز بوسیله قزاقان دستگیر شد و او را به باغشاه بردند. احمد کسروی نویسد: هنگامی که از مقابل سفارت انگلیس می گذشتندیک دسته ارمنی و اروپائی ایستاده بودند، میرزا جهانگیرخان ایشان را دید و آواز برداشت : «ما آزادی خواهانیم ». قزاقی از پشت سر شوشکه بر پشت سر او فرودآورد وخون روان گردید. سپس آنان را به باغشاه بردند و روزچهارشنبه سوم تیر ماه 1326 هَ. ق. او را خفه کردند. ( تاریخ مشروطیت تألیف احمد کسروی صص 639 - 660 ).