صواح

لغت نامه دهخدا

صواح. [ ص ُ ] ( ع اِ ) گچ. || خوی ( عرق ) اسب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ). || شیری که آب بر آن غالب شده باشد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || پشته بلند از زمین. ( منتهی الارب ). || الرخوة من الارض. ( اقرب الموارد ). || شکوفه خرما. ( منتهی الارب ). شکوفه خرما آنگاه که خشک شود و بپراکند. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

گچ

پیشنهاد کاربران

بپرس