( صواب آمدن ) صواب آمدن. [ ص َ م َ دَ ] ( مص مرکب ) درست آمدن. درست بودن. بجا بودن. مصلحت آمدن : امیر گفت : سخت صواب آمد. ( تاریخ بیهقی ).صواب آید روا داری پسندی که وقت دستگیری دست بندی.نظامی.چو من بنوازم و دارم عزیزش صواب آید که بنوازی تو نیزش.نظامی.ورأی همگنان در مشیت است که صواب آید یا خطا. ( گلستان ). رجوع به صواب شود.