صنوبرخرام

لغت نامه دهخدا

صنوبرخرام. [ ص َ / ص ِ ن َ / نُو ب َ خ ُ ] ( ص مرکب ) آنکه خرامیدن او همانند صنوبر است در حرکت به چپ و راست :
خورشید زیر سایه زلف چو شام اوست
طوبی غلام قد صنوبرخرام اوست.
سعدی.
با قامت بلند صنوبرخرامشان
سرو بلند و کاج بشوخی رمیده اند.
سعدی.
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کآید بجلوه سرو صنوبرخرام ما.
حافظ.
شانی تسلیی ز دل خویشتن نگر
کارت بنازکان صنوبرخرام نیست.
شانی تکلو ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

آنکه خرامیدن او همانند صنوبراست در حرکت بچپ و راست

فرهنگ عمید

دلبر، معشوقی که قدی چون صنوبر دارد و مانند صنوبر می خرامد: چندان بُوَد کرشمه و ناز سهی قدان / کآید به جلوه سرو صنوبرخرام ما (حافظ: ۳۸ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس