صنجه

لغت نامه دهخدا

( صنجة ) صنجة. [ ص َ ج َ ] ( معرب ، اِ ) سنگ ترازو. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ). معرب سنجه. رجوع به المعرب جوالیقی ص 215 سطر1 و سنجة شود.

صنجة. [ ص َ ج َ ] ( اِخ ) نهری است بین دیار مصر و دیاربکر بالای آن پل بزرگی است که از عجایب آثار است. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

نهری است بین دیار مصر و دیار بکر بالای پل بزرگی است که از عجایب آثار است

پیشنهاد کاربران

بپرس