صنبر

لغت نامه دهخدا

صنبر. [ صَم ْ ب َ ] ( ع ص ) سست و باریک از هر چیزی. ( منتهی الارب ).

صنبر. [ ص ِن ْ ن َ / ص ِن ْ ن ِ ] ( ع اِ ) باد سرد یا باد سرد در ابر. ( منتهی الارب ). || روز دوم از روزهای عجوز. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). || شدت سرما. ( منتهی الارب ).
- غَداةُ صنبر ؛ صبح سردو صبح گرم ، ضد است. ( منتهی الارب ) ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ).

صنبر. [ صَم ْ ب َ ] ( اِخ ) کوهی است مذکور در شعر بحتری. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

کوهی است مذکور در شعر بحتری

پیشنهاد کاربران

بپرس