صمیمی

/samimi/

مترادف صمیمی: بااخلاص، بامحبت، خالص، راستین، صمیم، مخلص، یکرنگ

متضاد صمیمی: دورو، غیرصمیمی

برابر پارسی: خودمانی

معنی انگلیسی:
heartfelt, sincere, intimate, true, close, cordial, devout, boon, bosom, fast, hearty, near, tightknit, truehearted, pally, thick, palsy-walsy

لغت نامه دهخدا

صمیمی. [ ص َ ] ( ص نسبی ) منسوب به صمیم. رجوع به صمیم شود. یکدل. صدیق یکتا. همدل. یگانه. چنانکه گذشت یکی از معانی صمیم خالص ، است و این یا، را به آخر آن افزوده اند مانند ضروری...

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به صمیم : تصمیم آنست که ستاره با آفتاب باشد و یا بمقارنه او کمتر از شانزده دقیقه مانده بود و یا از مقارنه او گذشته بود کمتر از شانزده دقیقه تا بدین حد است ستاره را پس و پیش از آفتاب صمیمی خوانند . ۲ - خالص و مخلص : دوست صمیمی . توضیح این کلمه بدین نحو در اصل صمیم بدون یائ است ولی در تداول فارسی یایی بدان افزایند .

فرهنگ عمید

۱. ویژگی رابطه ای که کاملاً دوستانه باشد.
۲. یک دل، همدل.

جدول کلمات

یکدل

مترادف ها

household (اسم)
صمیمی، خاندان، خانواده، اهل خانه، اهل بیت، مستخدمین خانه، خانمان

heart-to-heart (صفت)
صمیمی، خودمانی

whole-hearted (صفت)
صمیمی، یکدل، از صمیم دل

true-hearted (صفت)
صمیمی، بی ریا، پاک نهاد، پاکدل

near (صفت)
نزدیک، صمیمی

frank (صفت)
صریح، صادق، صمیمی، بی پرده، رک، رک گو

real (صفت)
واقعی، حقیقی، عملی، حسابی، موجود، صمیمی، طبیعی، راستین، غیر مصنوعی، بی خدشه

cordial (صفت)
خوشرو، خون گرم، خوش روی، صمیمی، چیز قلبی

sincere (صفت)
خالص، صادق، صمیمی، بی ریا، قلبی، راست نما، مخلص

loving (صفت)
عاشق، صمیمی، خاطرخواه، دوستدار، با محبت، محبت امیز

warm (صفت)
با حرارت، گرم، صمیمی، غیور

privy (صفت)
اختصاصی، صمیمی، دزدکی

candid (صفت)
راست، بی تزویر، صمیمی، بی پرده، منصفانه، بی ریا، صاف و ساده، قلبی، راستگو

big-hearted (صفت)
مهربان، خیر، صمیمی، سخی، سخاوتمند، گشاده دل

intimate (صفت)
محبوب، صمیمی، خودمانی

heartfelt (صفت)
خالص، صمیمی، بی ریا، قلبی، از روی صمیمیت

unaffected (صفت)
ساده، صمیمی، بی ریا، بی پیرایه، بی تکلیف

hearty (صفت)
صمیمی، قلبی، صمیمانه، دلچسب

chummy (صفت)
صمیمی، خوش مشرب

فارسی به عربی

حقیقی , دافی , صادق , عائلة , عصیر , عمیق , قرب , مخلص , ودی

پیشنهاد کاربران

خودمونی
یکرنگ. . . . یک رو
با افتخار یک صمیمی
سریاله عثمان فصله چهارم توسعه یافته است چالوس سلام که فردا صبح بخیر در حال حاضر بریم بیرون می آیند که حتی اگر این طور است خوشحال میشم
سلام خسته نباشید خدا کند تمام مسولین کشور بفکر مشکلات مردم باشند که امروز کم دیده می شود
همدل
جانجانی
بگمانم واژه ی خودمانی از دیگر واژه های یاد شده در بالا از سوی کاربران از آرشی دربرگیرنده تر و پرکاربردتر برخوردار است؛ گرچه بسته به این یا آن گزاره، می توان از واژه های دیگری از آن میان، جانجانی نیز سود جست.
بی ریا . . . یکرنگ. . . . یکدل. . . همدل. . . .
همدل و مهربان
بااخلاص، بامحبت، خالص، راستین، صمیم، مخلص، یکرنگ، یکدل
رابطه ی دوستانه، محبت
همدل
با فلانی خیلی صمیمی ام
با فلانی خیلی همدلم
در پهلوی " ویستاخ ، خواتیک " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
ویستاخی = صمیمیت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس