صمعاء

لغت نامه دهخدا

صمعاء. [ ص َ ] ( ع ص ) تأنیث اَصمَع. خردگوش. ( منتهی الارب ). || شاة صمعاء؛ گوسپندی که گوش او با گوش آهو ماند. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ). رجوع به اصمع شود. || ( اِ ) گوش خرد و لطیف منضم بسر و کرانه گردن. ( منتهی الارب ). || گیاه گوالیده تازه گرد و فراهم آمده باریک یا گیاه بهمی گوالیده پیش از شکفت غنچه آن. ( منتهی الارب ). المدملک المدقق من النبات او البهمی اذ ارتفعت قبل ان تنفقاً. ( قطر المحیط ). گیاه قوی شده. ( مهذب الاسماء ). || هر غلاف میوه فراهم آمده که هنوز شکفته نشده باشد. ج ، صُمع. ( منتهی الارب ). کل برعومة مجتمعة لم تنفتح بعد. ج ، صُمع. ( قطر المحیط ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صَمعاء، حیوان فاقد گوش یا دارای گوش کوچک و غیر طبیعی است.
صمعاء که مذکر آن «اصمع» می باشد در کلمات فقها وصف حیوان قربانی آمده و مراد از آن حیوانی است که در اصل خلقت فاقد گوش و یا دارای گوش کوچک و غیر طبیعی است.
احکام مرتبط
واژه یاد شده به مناسبت در باب حج به کار رفته است.
← در حج
۱. ↑ تحریر الاحکام، ج۱، ص۶۲۵.
...

پیشنهاد کاربران

بپرس