صمام
لغت نامه دهخدا
صمام. [ ص َ ] ( ع اِ ) بلای سخت. و فی المثل : صمی صمام ؛ ای زیدی یا داهیه. || و قول آنان صمام صمام ؛یعنی در سکوت خویشتن را کر نمودند. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
شیشه هایی که دالیان نفت پر میگردند و در جنگ به قلعه ها پرتاب میگردند.