صلیعه

لغت نامه دهخدا

( صلیعة ) صلیعة. [ ص ِ ع َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 45 هزارگزی شمال خاوری اهواز و 2 هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو اهواز به مسجدسلیمان. دشت ، گرمسیر. دارای 150 تن سکنه. آب آن از چاه قریه زویر. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه اتومبیل رو دارد. ساکنین از طایفه حمید هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

پیشنهاد کاربران

معنی لغوی صلیعه عبارتست ازجای برهوت وبی آب وعلف
صلیعه از کلمه اصلع ( کچل ) برگرفته شده همانطور که سرکچل بدون مو است صلیعه هم بی آب وعلف وبرهوت بوده است
درروستای صلیعه مردم زیادی زندگی میکنن ازجمله عنگودی حمیدی عامری سرخی هستند ولی شوراها و دهیاری با بعضی از مردم مظلوم که ساکن ان روستا صلیعه هستن همگاری نمیکنن و فقط به فکر همبستگان خود هستن وحق بقیه بیچارگان
...
[مشاهده متن کامل]
را گمراهی میکنند حقشون ضایع میکنند وهیچ از شورای روستایی صلیعه نارضایتی کاملی از شوراها دارن وکسی از مسئول برای بازدید یا بازجویی مخفی از مردم سر نمیزنن لطفا مسئولان بالاشهر رسیدگی کنن بخصوص مسئولین تهران

بپرس