در صفحه ی ۳۶۸ کتاب شب ها و روزها اثری از الکساتدر میخاییلوویچ سیمونف با ترجمه ی روان ناصر منصوری می نویسد:
". . . �آهان روشنه به سلامتی آنیا!�
سابوروف توضیح داد: � به سلامتی چیزی که در موردش حرف می زدیم به سلامتی پیروزی� و لیوان را سرکشید. سپس نفسی تازه کرد و گفت:�و اما در مورد تدریس، بعد از جنگ همه ی ما به نوعی معلم تاریخ خواهیم بود� به طرف ماسله نیکوف
... [مشاهده متن کامل]
برگشت: �خب وضع در آن ساختمان چطوره؟�
ماسله نیکوف گفت:�کونیوکوف داره اونجا کارها را مثل یک تزار اداره می کنه از فرط خستگی با یک لیوان ودکا گرم شده بود؛ شنگول اما با وقار حرف می زد؛ جه لاتش بلند و در بعضی مواقع پیچیده بود �کونیوکوف تبدیل شده به یک رئیس پادگان یک و مثل یک تیمسار رفتار می کنه، و علاوه بر اینکه مدال قدیمی" صلیب ژرژ مقدس"ش رو به سینه زده یا لااقل می گند، که اونو به سینه زده، مدام منتظره که سروان سابوروف نشان ارتش سرخ بهش بده و ادعا میکنه که قانونا بر طبق دستور فرماندهی لشگر مستحق دریافت چنین نشانی هست. �
سپس داد زد: �پتیا، پس تو داری چکار می کنی؟ لیوان های ما خالیه. �
سابوروف با کنجکاوی و تعجب به ماسله نیکوف نگاه می کرد او بسیار خسته بود و به شدت به خواب نیاز داشت. به همین دلیل اعتراضی نکرد پتیا برای هر کدامشان پیمانه دیگری ریخت.
وانین :�گفت جالبه که پتیا هیچوقت اشتباه نمی کنه؛ هربار دقیقاً صدگرم می ریزه. �
�دقیقاً، رفیق کمیسر. �. . . "
در پاورقی همان صفحه جناب منصوری می نویسند: �مدالی که پیش از ۱۹۱۷ به خاطر شجاعت به سربازان می دادند. �
". . . �آهان روشنه به سلامتی آنیا!�
سابوروف توضیح داد: � به سلامتی چیزی که در موردش حرف می زدیم به سلامتی پیروزی� و لیوان را سرکشید. سپس نفسی تازه کرد و گفت:�و اما در مورد تدریس، بعد از جنگ همه ی ما به نوعی معلم تاریخ خواهیم بود� به طرف ماسله نیکوف
... [مشاهده متن کامل]
برگشت: �خب وضع در آن ساختمان چطوره؟�
ماسله نیکوف گفت:�کونیوکوف داره اونجا کارها را مثل یک تزار اداره می کنه از فرط خستگی با یک لیوان ودکا گرم شده بود؛ شنگول اما با وقار حرف می زد؛ جه لاتش بلند و در بعضی مواقع پیچیده بود �کونیوکوف تبدیل شده به یک رئیس پادگان یک و مثل یک تیمسار رفتار می کنه، و علاوه بر اینکه مدال قدیمی" صلیب ژرژ مقدس"ش رو به سینه زده یا لااقل می گند، که اونو به سینه زده، مدام منتظره که سروان سابوروف نشان ارتش سرخ بهش بده و ادعا میکنه که قانونا بر طبق دستور فرماندهی لشگر مستحق دریافت چنین نشانی هست. �
سپس داد زد: �پتیا، پس تو داری چکار می کنی؟ لیوان های ما خالیه. �
سابوروف با کنجکاوی و تعجب به ماسله نیکوف نگاه می کرد او بسیار خسته بود و به شدت به خواب نیاز داشت. به همین دلیل اعتراضی نکرد پتیا برای هر کدامشان پیمانه دیگری ریخت.
وانین :�گفت جالبه که پتیا هیچوقت اشتباه نمی کنه؛ هربار دقیقاً صدگرم می ریزه. �
�دقیقاً، رفیق کمیسر. �. . . "
در پاورقی همان صفحه جناب منصوری می نویسند: �مدالی که پیش از ۱۹۱۷ به خاطر شجاعت به سربازان می دادند. �