[ویکی الکتاب] معنی
صَلْصَالٍ: گِل خشکیده که وقتی زیر پا می رود صدا می کند(اصل معنای صلصال عبارت است از صدایی که از هر چیز خشکی چون میخ و امثال آن به گوش برسد ، و اگر گل خشکیده را هم صلصال گفتهاند که در قرآن هم آمده من صلصال کالفخار و من صلصال من حماء مسنون - از گل خشکیدهای از لای...
ریشه کلمه:
صلصل (۴ بار)
«صَلْصال» از مادّه «صلصلة» در اصل به معنای «رفت و آمد صدا در اجسام خشک» است; سپس به خاکهای خشکیده که وقتی اشاره به آن می کنند صدا می کند «صلصال» گفته شده است. باقیمانده آب در ظرف را نیز «صَلْصَله» می نامند; چرا که به هنگام حرکت به این طرف و آن طرف، صدا می کند.
بعضی نیز گفته اند: «صلصال» به معنای «گِلِ بدبو» (لجن) است، ولی معنای اول مشهورتر و معروف تر است.
این کلمه بار در قرآن مجید آمده است و همه در خصوص خلقت انسان: ، ، ، . حمأ چنانکه گذشت به معنی گل سیاه بدبو است. مسنون به معنی آمیخته یا مصور است. صاصال را گل خشک گفتهاند راغب گوید: «الطین الجافّ» طبرسی راغب گوید: «الطین الیابس» و به قولی به معنب گل بدبو است. و اصل آن از «صلّ اللحم» کوشت بدبو گردید میباشد. صحاح گوید: آن گل خالص آمیخته به خاک است که چون بخشکد (وقت دست زدن) صدا میدهد و چون آن را بپزند فخّار گویند. به هر حال آن به معنی گل خشکی است که صدا میدهد زیرا صلصل در اصل صدا کردن است «صلصل الشیء» یعنی شیء صدا کرد. در نهج البلاغه خطبه اول فرموده: «وَ اَصْلَهَها حَتّی صَلْصَلَتْ» یعنی او را محکم کرد تا خشک شد. رجوع شود به «آدم».