اخیار. [ اَخ ْ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ خیر. ( زمخشری ) . نیکان . ( دهار ) . برگزیدگان . نیکوتران : هرآینه صحبت اشرار موجب بدگمانی باشد در حق اخیار. ( کلیله و دمنه ) . || اسبان . || مردان بسیارخیر. || ج ِ خیّر.
... [مشاهده متن کامل] مردان بسیارخیر و نیکوکارو دین دار. ( منتهی الارب ) . || اخیار قوم ؛ افاضل ، اماثل ، نظایر قوم . || صاحب مؤید الفضلاء گوید: اخیار؛ برگزیدگان . و آن هفت تن اند منجمله ٔ سیصدوپنجاه وشش مردان غیب . و در کشاف اصطلاحات الفنون آمده : بفتح الف ، جمع خیر است . و در اصطلاح سالکان ، اخیار هفت تن را گویند از جمله ٔ سیصدوپنجاه و شش مردان غیب . کذا فی کشف اللغات و نیز در آن در بیان لفظ اولیاء واقع شده که اخیار سیصدتن اند و ایشانرا ابرار نیز خوانند و در لفظ صوفی توضیحات بیشتری درین باب داده خواهدشد ان شأاﷲ تعالی . و مؤلف فرهنگ آنندراج گوید: در اصطلاح سالکان اخیار آنرا گویند که هفت تن انداز جمله ٔ سیصدوپنجاه وشش تن مردان غیب . در خلاصةالاثر از خطیب بغدادی و ابن عساکر نقل میکند که از کنانی نقل کردند: النقباء ثلثمائة و النجباء سبعون و الابدال اربعون و الاخیار سبعة و العمد اربعة و الغوث واحد. فمسکن النقباء المغرب و مسکن النجباء مصر و مسکن الابدال الشام و الاخیار سایحون فی الارض و العمد فی زوایا الارض و مسکن الغوث مکة فاذا عرضت الحاجة من امرالعامةابتهل بها النقباء ثم النجباء ثم الابدال ثم الاخیار ثم العمد فان اجیبوا والا ابتهل الغوث فلاتتم مسئلته حتی تجاب دعوته : پدر او از اخیار عباد و احبار عباد و اقطاب زهاد بود. ( ترجمه ٔ تاریخ یمینی ) .