صلح کردن


برابر پارسی: باهم کنار آمدن، آشتی کردن، سازش کردن

معنی انگلیسی:
to make peace, to convey, to transfer

لغت نامه دهخدا

صلح کردن. [ ص ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب )آشتی کردن. سازش کردن. مصالحه. مسالمة :
ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته ای
صلح کردیم که ما را سر پیکار تو نیست.
سعدی.
حاکمی گر عدل خواهی کرد با ما یا ستم
بنده ایم ار صلح خواهی کرد با ما یا نبرد.
سعدی.
گر صلح کنی لطیف باشد
در وقت بهار مهربانی.
سعدی.
صائب هزار بار ترا بیش گفته ام
با خلق صلح میکن و با خود بجنگ باش.
صائب.
رجوع به صلح شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) آشتی کردن سازش کردن .

پیشنهاد کاربران

تصالح کردن . [ ت َ ل ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آشتی کردن : چون . . . از مجاورت ایشان و بازگشتن از این سخن و تصالح کردن از جهت ایشان نومید شد و هیچ حیلت نماند ایشان را گفت . . . ( تاریخ قم ص 255 ) .
مصالحه کردن ؛ بخشیدن. صلح کردن :
کنم مصالحه یکسربه زاهدان می کوثر
به شرط آنکه نگیرند این پیاله ز دستم.
یغمای جندقی.
bury the hatchet with sb
صلح بستن

بپرس