صلح دادن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
اشتی دادن، وفق دادن، تطبیق کردن، صلح دادن، راضی ساختن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
به صلاح بازآمدن ؛ بهبود یافتن. به شدن : تا هر بیماری که افتد. . . داروها و غذاهای آن بسازند تا به صلاح بازآید. ( تاریخ بیهقی ) . بدین تدبیر به صلاح بازآمد. و سلامت یافت. ( ذخیره خوارزمشاهی ) .
به صلاح باز آوردن:آشتی دادن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۳۷ ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص۲۳۷ ) .
صلح بستن
سازش دادن