صلج
لغت نامه دهخدا
صلج. [ ص َ ل َ ] ( ع اِمص ) کری . ( منتهی الارب ). الصَمَم. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).
صلج. [ ص ُ ل ُ ] ( ع اِ ) درهم های جید و تمام. ( منتهی الارب ). الدراهم الصحاح. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید