صلتان

لغت نامه دهخدا

صلتان. [ ص َل َ ] ( ع اِ ) اسب تیز بانشاط هشیار. ( منتهی الارب ).

صلتان. [ ص َ ل َ ] ( اِخ ) ابن عوسجة، مکنی به ابی الزهراء، وی از بنی سعدبن دارم و صاحب نوادری است. ابن عبد ربه ذکر او را در عقدالفرید آورده است. رجوع به عقدالفرید چ محمدسعید عریان صص 78-79 ج 4 شود.

صلتان. [ ص َ ل َ ] ( اِخ ) ابن فهمی.وی شاعری است منسوب به فهم بن مالک. ( منتهی الارب ).

صلتان. [ ص َ ل َ ] ( اِخ ) ضبی. شاعری است منسوب به ضبةبن اُدّ. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ).

صلتان. [ ص َ ل َ ] ( اِخ ) عبدی ، نام وی قثم بن خبیئة از عبدالقیس و شاعری مفلق است. از اوست :
اذا قلت یوماً لمن قد تری
ارونی السری اروک الغنی
و سرک ما کان عند امرئی
و سر الثلاثة غیر الخفی.
رجوع به عیون الاخبار ابن قتیبة، عقدالفرید چ محمدسعید عریان ، الشعر و الشعراء ابن قتیبة و شدالازار ص 365 شود.

پیشنهاد کاربران