صلبی

/solbi/

معنی انگلیسی:
consanguineous

لغت نامه دهخدا

صلبی. [ ص ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به صلب. اَبی. پدری. مقابل بطنی و امی : برادر صلبی ؛ برادر پدری. برادر صلبی و بطنی ؛ برادر ابوینی ، برادر پدری و مادری.

صلبی. [ ص ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به صلب که بطنی است از بنی سامة. ( از الانساب سمعانی ).

صلبی.[ ص ُل ْ ل َ بی ی ] ( ع اِ ) صُلَّب. سنگ فسان. سنگی که بدان جلا دهند. ( منتهی الارب ). رجوع به صُلَّبیَّة شود.

فرهنگ فارسی

صلب سنگ فسان سنگی که بدان جلا دهند

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] ویژگی خواهران یا برادرانی که فقط از جانب پدر مشترک باشند.
۲. مربوط به پدر.
۳. مربوط به یک نسل.

مترادف ها

consanguine (صفت)
هم خون، از یک صلب، صلبی

spinal (صفت)
پشتی، صلبی، ظهری، فقراتی، وابسته به تیره پشت

پیشنهاد کاربران

بپرس