صلال

لغت نامه دهخدا

صلال. [ ص ِ ]( ع اِ ) ج ِ صَلَّة. ( منتهی الارب ). رجوع به صلة شود.

صلال. [ ص ِ ] ( ع اِ ) آستر موزه یا ساق موزه. ( منتهی الارب ).

صلال. [ ص َل ْ لا ] ( ع ص ، اِ ) آب برگردیده رنگ و مزه. || طین صلال ؛ گل که از وی بانگ آید. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع صل مارهای افسون ناپذیر .
آب برگردیده رنگ و مزه وطین صلال گل که از وی بانگ آید

پیشنهاد کاربران

بپرس