صلاحیت

/salAhiyyat/

مترادف صلاحیت: اهلیت، سزاواری، شایستگی، قابلیت، لیاقت

برابر پارسی: سزاواری، شایستگی

معنی انگلیسی:
competence, authority, qualification, jurisdiction, place

لغت نامه دهخدا

صلاحیت. [ ص َ حی ی َ ] ( ع اِمص ) شایستگی. درخوری. سزاواری. اهلیت. این کلمه را اغلب به تشدید یاء تلفظ کنند ولی خطاست. در تاج العروس آمده : صلاحیة الشی مخففة کطواعیة و لیس فی کلامهم فعالیة مشددة کذا نقلوه : و چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که عادت اوبود تا ظن صلاحیت در حق او زیادت کنند. ( گلستان ). || ( اصطلاح قضائی ) صلاحیت در آئین دادرسی عبارت است از اختیاری که قانون بدادگاهی میدهد که بموجب آن بدعوائی رسیدگی کند. بعبارت دیگر شایستگی قانونی دادگاه برای رسیدگی بدعوای خاصی در اصطلاح حقوقی صلاحیت نامیده می شود. بنابراین دادگاهها فقط نسبت بدعواهائی که قانون اختیار رسیدگی به آنها داده صلاحیت دارندو نسبت بدعواهائی که قانون چنین اختیاری به آنها نداده غیرصالح هستند. بدیهی است که اختیار مزبور را قانون یا بموجب حکم خاص بدادگاهی غیر دادگاههای عمومی میدهد، مانند اینکه قانون خاصی اختیار رسیدگی به پاره ای امور را بدادگاه اختصاصی دارائی یا بازرگانی واگذار مینماید. و یا بموجب حکم عام اختیار رسیدگی بتمام دعاوی را بجز آنچه بموجب قانون استثناء شده بدادگاههای عمومی دادگستری میدهد، چنانچه ماده 1 آئین دادرسی مقرر میدارد: «رسیدگی به کلیه دعاوی مدنی راجع بدادگاههای دادگستری است مگر در مواردی که قانون مرجع دیگری معین کرده است ». بنابراین تشخیص صلاحیت در آئین دادرسی موقوف به تشخیص انواع دعاوی و اقسام مختلفه دادگاه ها است که به اختصار در زیر آورده می شود:
تعریف دعوی : دعوی یا مرافعه یا ترافع عبارت از اختلاف و مناقشه است بین دو طرف یا دو حریف که اظهار و ادعاشان با یکدیگر معارضه دارد. ادعای یک طرف که موجد مرافعه است موسوم به تعقیب یا دادخواست بوده و دعوی بمعنای اخص نیز نامیده میشود و ادعای طرف مقابل که عکس العمل ( واکنش ) دادخواست یا دعوای اقامه شده است ، آن را دفاع یا جواب ( پاسخ ) نامند. جمع بین دادخواست یا دعوی بمعنای اخص از یک طرف و دفاع از طرف دیگر، دعوی بمعنای اعم را تشکیل میدهد. ( آئین دادرسی مدنی دکتر متین دفتری ج 1 صص 260 - 261 ). معلوم است که دعوی بمنظور تثبیت حقی که مورد تجاوز یا تضییع واقع شده انجام میگیرد بنابراین دعوی با حق ارتباط کامل دارد و اقسام مختلفه دعاوی به اعتبار اقسام مختلفه حق پیدا می شود، مثلاً: دعوی مربوط بحق مالکیت ، دعوی مالکیت و دعوی مربوط بحق تصرف ، دعوی تصرف و دعوی مربوط بحق عینی ، دعوی عینی و دعوی مربوط بحق شخصی و دینی ، دعوی شخصی یا دینی ، نامیده می شود. ولی هر دارنده حقی نمیتواندحق خود را اعمال نماید به این معنی که شخص یا حق تمتع و حق استیفاء هر دو را داراست که در این صورت میتواند نسبت به آن حق اقامه دعوی نماید مانند غیر محجورین ، یا اینکه تنها حق تمتع دارد مانند صغار و محجورین که نمی توانند حق خود را اعمال نمایند و نسبت به آن اقامه دعوی کنند وبدین جهت قانون برای اقامه دعوی شرائط زیر را لازم دانسته است : 1- حقی که در دادگستری اعمال و اظهار می شود باید منجز بوده ، معلق و مشروط نباشد. 2- اعمال کننده حق باید ذینفع باشد. 3- باید سمت او از حیث اصالت یا نمایندگی قانونی محرز باشد. 4- باید اهلیت قانونی داشته باشد.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

صالح بودن، شایسته بودن، درخوربودن، شایستگی
۱ - ( مصدر ) شایسته بودن اهلیت داشتن . ۲ - ( اسم ) شایستگی سزاواری اهلیت . توضیح این کلمه را در فارسی معمولا به تشدید یائ تلفظ کنند ولی در عربی فصیح به تخفیف یائ است مع هذا بطرس بستانی در محیط المحیط به تشدید یائ ذکر کرده است و پیداست که عرب معاصر هم مانند ایرانیان بر خلاف اصل مشدد تلفظ کنند . ۳ - اختیاری که قانون با دادگاهی میدهد که به موجب آن بدعوایی رسیدگی کند به عبارت دیگر برای رسیدگی بدعوای خاص .

فرهنگ معین

(صَ یَّ ) [ ع . صلاحیة ] ۱ - (مص ل . ) شایسته بودن . ۲ - (اِمص . ) شایستگی .

فرهنگ عمید

۱. صالح بودن، شایسته بودن، در خور بودن.
۲. شایستگی، سزاواری، اهلیت.

دانشنامه آزاد فارسی

در اصطلاح حقوقی، اختیار و اقتداری است که قانون برای انجام امور خاصی به مأمورین دولت یا افراد دیگر یا به مراجع رسیدگی قضایی یا اداری اعطا می کند، مانند صلاحیت قاضی، صلاحیت شاهد برای ادای شهادت یا صلاحیت کارشناس رسمی، صلاحیت هیئت های حل اختلافات کارگری یا مالیاتی، یا صلاحیت دادگاه. به طور کلی، منظور، صلاحیت دادگاه است و آن شایستگی و اختیاری است که طبق قانون به مراجع قضایی دادگستری اعطا شده و به موجب آن حق رسیدگی به شکایات و دعاوی و درخواست ها و اتخاذ تصمیم و صدور رأی یا گواهی (مانند گواهی حصر وراثت) را، به نحوی که در قانون مشخص شده، دارند. مطابق اصل ۱۵۹ قانون اساسی مرجع رسمی تظلمات و شکایات، دادگستری است. تشکیل دادگاه ها و تعیین صلاحیت آن ها منوط به حکم قانون است. صلاحیت دادگاه ها به دو صورت است: صلاحیت ذاتی و صلاحیت محلی یا نسبی. منظور از صلاحیت ذاتی، صلاحیت مراجع قضایی دادگستری است نسبت به مراجع غیردادگستری، مانند کمیسیون های حل اختلاف مالیاتی یا کارگری یا شورای عالی ثبت، و نیز در داخل دادگستری، رسیدگی به امور کیفری، در صلاحیت ذاتی دادگاه های کیفری است و صلاحیت دادگاه های عمومی نسبت به دادگاه انقلاب و دادگاه های نظامی، و نیز صلاحیت دادگاه بدوی نسبت به دادگاه تجدیدنظر ازجمله صلاحیت های ذاتی است (تبصرۀ ۲ ماده ۲۴۹ آیین دادرسی کیفری). همچنین رسیدگی به امور مدنی که در صلاحیت دادگاه های مدنی است، و نیز رسیدگی نخستین به دعاوی حقوقی در صلاحیت ذاتی دادگاه های عمومی و انقلاب است، مگر قانون مرجع دیگری را تعیین کرده باشد (مادۀ ۱۰ آیین دادرسی مدنی). صلاحیت ذاتی دادگاه ناظر به صنف دادگاه از قبیل کیفری، مدنی، اداری و نیز درجۀ دادگاه مانند دادگاه نخستین (بدوی) یا تجدید نظر و بالاخره نوع دادگاه، مانند دادگاه های عمومی، یا مراجع اختصاصی است. منظور از صلاحیت محلی دادگاه، صلاحیتی است که دادگاه به اعتبار وقوع جرم یا وقوع مال پیدا می کند. در امور کیفری متهم در دادگاهی محاکمه می شود که جرم در حوزۀ آن واقع شده و اگر شخص مرتکب چند جرم در جاهای مختلف شده، در دادگاهی محاکمه می شود که مهم ترین جرم در حوزۀ آن واقع شده است (مادۀ ۵۴ آیین دادرسی کیفری). صلاحیت محلی یا نسبی در امور مدنی، تابع محل اقامت خوانده یا وقوع مال مورد دعوی یا محل وقوع قرارداد است. همچنین دعاوی مربوط به اموال غیرمنقول در صلاحیت دادگاهی است که مال غیرمنقول در حوزۀ آن واقع است. دعاوی راجع به عقود و قراردادها در صلاحیت دادگاه محل وقوع عقد یا محل اجرای تعهد است. دعاوی راجع به شرکت ها در صلاحیت دادگاهی است که مرکز اصلی شرکت در آن جا واقع است (مواد ۱۰ الی ۲۵ آیین دادرسی مدنی).

مترادف ها

ability (اسم)
توانایی، قابلیت، شایستگی، لیاقت، استطاعت، صلاحیت، سررشته

capability (اسم)
توانایی، قابلیت، لیاقت، صلاحیت، سامان، استعداد پیشرفت

competency (اسم)
شایستگی، لیاقت، صلاحیت

competence (اسم)
شایستگی، لیاقت، صلاحیت، سررشته، کفایت، خبرگی

qualification (اسم)
صلاحیت، صفت، شرط، قید، وضعیت، توصیف، شرایط

capacity (اسم)
صلاحیت، ظرفیت، استعداد، گنجایش، مقام

فارسی به عربی

اَخْتِصاصٌ ، استحقاق
قدرة , موهل

پیشنهاد کاربران

با نکته به اینکه واژه شایسته ایرانیست و از شای استه شده آمده و شای هم به چم قابل می باشد پس با افزودن واج س شای میتوان واژه سشای را ساخت
شای = قابل / صلاحیت
سشای = اصلح / برتر
سشایش = مصلحت
شایسته = قابل شده = صلاح
شایگان = قابل شمارش بودن یا همان مورد توجه و اندازه امدن
و . . . .
شایستگی
مجوز. داشتن جواز. اجازه قانونی داشتن
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
نَنائو ( اوستایی: هَنگْه نَنائو )
شیاوی ( کردی )
سوپَریوگ suparyog ( سنسکریت: سوپْرَیوگَ )
سَسکوژی ( اوستایی: سَسکوشتِم )

بپرس