صلاح و مصلحت. [ ص َ ح ُ م َ ل َ ح َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است. تدبیر کردن. رای زدن. مصلحت دانستن. راهنمائی کردن : بی صلاح و مصلحت او آب نمی خورد و همیشه از او مصلحت می جوید. رجوع به صلاح و مصلحت جوئی شود.