صقور

لغت نامه دهخدا

صقور. [ ص ُ ] ( ع اِ ) ج ِ صَقر است. ( منتهی الارب ) : صاحب اترار چون دید و دانست که بغاث الطیور را با مخالب صقور تبانچه زدن محال است. ( جهانگشای جوینی ). و حریص بر صیدفهود و صقور. ( جهانگشای جوینی ). رجوع به صقر شود.

صقور. [ ص َق ْ قو ] ( ع ص ) زن جلب. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - چرغ چرخ . ۲ - هر مرغ شکاری از باز شاهین و جز آن جمع : اصقر صقور صقار صقاره صقر .
زن جلب

فرهنگ عمید

= صقر

پیشنهاد کاربران

بپرس