صفیره

لغت نامه دهخدا

( صفیرة ) صفیرة. [ ص َ رَ ] ( ع اِ ) ریگ توده بزرگ میان دو زمین.( منتهی الارب ). || ( اِمص ) زردی. یرقان. یرقان آوردن. ( دزی ج 1 ص 836 ). || ( حروف... ) حروفی است که هنگام نطق بدان ها آواز پدید آید، و آن زاء، صاد، سین است. ( کشاف اصطلاحات الفنون ذیل حرف ).
صفیره. [ ص َ رِ ] ( اِخ ) ده کوچکی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. 18هزارگزی خاوری اهواز، 5هزارگزی شمال راه فرعی اهواز به رامهرمز. دارای 20 تن سکنه. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) یا حروف صفیره . حروفی که هنگام تلفظ آنها آوازی پدید آید : ز ص س . ۲ - ( اسم ) گونه ای نعناع که آنرا نعناع وحشی گریند .
ده کوچکی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز

پیشنهاد کاربران

بپرس