چون صفیری بزند کبک دری در هزمان
بزند لقلق بر کنگره بر ناقوسی.
منوچهری.
اسبی که صفیرش نزنی می نخورد آب نه مرد کم از اسب و نه می کمتر از آبست.
منوچهری.
گر شیرخواره لاله سرخست پس چراچون شیرخواره بلبل کوهی زند صفیر.
منوچهری.
چون صفیرش زنی کژت نگرداسب کو را نظر بر آبخوریست.
خاقانی.
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی.
حافظ.
ترا ز کنگره عرش می زنند صفیرندانمت که در این دامگه چه افتاده ست.
حافظ.
رجوع به صفیر شود.