صفراوی

/safrAvi/

برابر پارسی: زود خشم، تند خو، زردابی

معنی انگلیسی:
bilious, liverish

لغت نامه دهخدا

صفراوی. [ ص َ ] ( ع ص نسبی ) منسوب به صفرا. تندمزاج. ( ناظم الاطباء ). صفرائی. زردابی.

صفراوی. [ ص َ ] ( اِخ ) عبدالرحمان اسماعیل بن عثمان صفراوی عالم در قراآت ، او را کتابی است موسوم به الاعلان. مولد و وفات او در اسکندریه است و به سال 636 هَ. ق. درگذشت. ( الاعلام زرکلی ص 487 ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

فرهنگ فارسی

صفرائی: منسوب به صفرا، زردابی، تندمزاج، تندخو
۱ - منسوب به صفرائ : یرقان صفراوی ۲ - تند مزاج صفرایی . یا تب صفراوی . مرضی عفونی که در شمال افریقا به طور بومی وجود دارد و عامل آن را نوعی باکتری به نام اسپیروکتابیلیو همو گلوبینوری میدانند و عده ای هم آن را نوعی مالاریا به شمار می آورند . این مرض بیشتر سیاحان و شکارچیان را که به شمال افریقا وارد می شوند فرا می گیرد . علایمش عبارتند از قی شدید صفراوی و عارضه یرقان و خونریزی همراه با هموگلوبینوری درد کبد و طحال همراه با سنگینی معده و مدفوع سیاهرنگ و خمیری یا اسهالی شکل . این مرض در حال وخامت مریض را می کشد ولی اگر زود با مداوا اقدام کنند ۸٠ درصد بهبودی قطعی است حمای صفراوی . یا حمای صفراوی . تب صفراوی
عبدالرحمان بن اسماعیل بن عثمان عالم قرا آت ( ف. ۶۳۶ ه.ق . ). او را کتابی است موسوم به [ الاعلان ].

فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع . ] (ص نسب . ) = صفرایی : ۱ - تندمزاج . ۲ - زرد رنگ .

فرهنگ عمید

۱. مربوط به صفرا.
۲. ناشی از صفرا.
۳. [قدیمی، مجاز] به رنگ زرد.
۴. [قدیمی، مجاز] تندمزاج، تندخو.

مترادف ها

biliary (صفت)
صفراوی، زردابی

bilious (صفت)
صفراوی، زرداب ریز، صفرایی مزاج، سودایی مزاج

xanthic (صفت)
صفراوی، مایل به زردی، گزانتیک

فارسی به عربی

صفراوی

پیشنهاد کاربران

بپرس