صفراباد
لغت نامه دهخدا
صفرآباد. [ ص َ ف َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان فراهان بالا، بخش فرمهین شهرستان اراک. در 18هزارگزی جنوب خاوری فرمهین. کوهستانی. سردسیر. سکنه آن 412 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات ، بنشن ، پنبه ، ارزن ، صیفی جالیز. شغل اهالی زراعت و گله داری ،صنایع دستی قالیچه بافی. راه مالرو دارد و از فرمهین اتومبیل میتوان برد. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).
صفرآباد. [ ص َ ف َ ]( اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان. در 14هزارگزی خاور کوزران. کنار رودخانه مرک. دشت. سردسیر. دارای 80 تن سکنه. مسلمان. آب آن از رود مرک.محصول آنجا غلات ، حبوبات ، دیم ، لبنیات. شغل اهالی زراعت ، گله داری. راه مالرو دارد. تابستان اتومبیل میتوان برد. یک قهوه خانه کنار راه دارد. زمستان گله داران حدود نفت شاه میروند. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
صفرآباد. [ ص َ ف َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز. در 3هزارگزی جنوب مسجدسلیمان کنار راه اتومبیل رو مسجدسلیمان به هفتگل. کوهستانی. گرمسیر. دارای 180 تن سکنه. آب آن از کارون بوسیله لوله. محصول آنجا غلات. شغل اهالی کارگری شرکت نفت ، زراعت و گله داری است. چاه نفت دارد. ساکنین از طایفه هفت لنگ بختیاری هستند. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید