از نام شیخ صفی صفی خان است . به شعر در ستایش صفاهان خاقانی نگاه کنیم
این مگر آن حکم باژ گونهٔ مصر است
آری مصر است روستای صفاهان
بر سر این حکم نامه مهر نبندد
پیر ششم چرخ در قضای صفاهان
... [مشاهده متن کامل]
کرد لبم گوش روزگار پر از در
ناشده چشم من آشنای صفاهان
بس لب و گوشم به حنظل و خسک انباشت
هم قصبهٔ گل شکر فزای صفاهان
سنبلهٔ چرخ کو مساحی معنی
دانهٔ دل ساید آسیای صفاهان
راست نهادند پردهاش و به بختم
پردهٔ کژ دیدم از ستای صفاهان
شیر زر و تخت طاقدیس خسان را
باز مرا جفت کاین نوای صفاهان
واحزنا گفته ام به شاهد حربا
زین گلهٔ حربهٔ جفای صفاهان
زان گله کردم به آفتاب که دیدم
کوست سنا برقی از سنای صفاهان
گفت چو بربط مزن ز راه زبان دم
دم ز ره چشم زن چو نای صفاهان
از تن عالم خورند گوشت مبادا
زهر چگونه سزد غذای صفاهان
داد صفاهان ز ابتدای کدورت
گرچه صفا باشد ابتدای صفاهان
سیب صفاهان الف فزود در اول
تا خورم آسیب جان گزای صفاهان
ارمض قلبی بلائه و سالقی
نار براهیم فی بلای صفاهان
عضنی الکلب ثم عضة کلب
سوف اداوی به باقلای صفاهان
این همه سکبای خشم خوردم کاخر
بینم لوزینهٔ رضای صفاهان
گرچه صفاهان جزای من به بدی کرد
هم به نکوئی کنم جزای صفاهان
خطهٔ شروان که نامدار به من شد
گر به خرابی رسد بقای صفاهان
نسبت خاقان به من کند چو گه فخر
در نگرد دانش آزمای صفاهان
پانصد هجرت چو من نزاد یگانه
تا به دوگانه کنم دعای صفاهان
مبدع فحلم به نظم و نثر شناسند
کم نکنم تا زیم ولای صفاهان
از دم خاقانی آفرین ابد باد
بر جلساء الله اتقیای صفاهان
پیش از پرداختن به واژه "اصفهان"، بد نیست یادآوری کنیم که تا چند دهه پیش نام برخی از شهرهای ایران به گونه عربی شده یا "معرب" نوشته می شد ولی با کوشش دوستداران زبان پارسی نام هایی همچون "جرجان" یا "طهران" به گونه درست آن "گرگان" و "تهران" دگرگون شد.
... [مشاهده متن کامل]
برای چندین سده، نویسندگانی همچون خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ابن بلخی در فارس نامه، محمدِ محمودِ احمدِ توسی در عجایب نامه، سمعانی در الانساب، ظهیرالدین نیشابوری در سلجوق نامه، قاضی عمادالدین در عجایب البلدان، شرف الدین علی یزدی در ظفرنامه تیموری و بسیاری دیگر، تهران را با "ط" و به صورت "طهران" می نوشتند تا این که جوینده ای همچون محمدحسن خان مقدم مراغه ای ( اعتماد السلطنه ) وزیر انطباعات و دارالترجمه دوران قاجار، به گفته خودش دچار تردید شد که نام این شهر را با "ط" بنویسد یا با "ت" و موضوع را با "علی قلی میرزا اعتضاد السلطنه" رئیس دارالفنون در میان گذاشت. چند سال پس از آن، پژوهشگرانی همچون احمد کسروی و محمد قزوینی درباره نگارش واژه "طهران" یا "تهران" دیدگاه های متضاد خود را ارائه کردند و در نهایت دیدگاه کسروی پذیرش همگانی یافت و امروز همگان تهران را با "ت" می نویسند.
کسروی در آن زمان نوشت: ". . . بی گفتگو است که طهران کلمه ای پارسی است و در پارسی طاء الف دار نیست، مگر درباره کلمه هایی که تازیان آن را معرب کرده اند و از گفتن بی نیاز است که این کلمه های معرب را باید در نوشته های عربی به کاربرد و در نوشته های پارسی جز شکل پارسی نخستین آنها درست نمی باشد. . . به عقیده ما به کاربردن طهران و طوس و اصطخر و اصفهان و دیگر کلمه های معرب در نوشته های پارسی که تا به امروز معمول و شایع می باشد، غلط های فاحش است و باید به نام شرافت علم و بلندی پایگاه آن، تعصب و عادت را به کنار گذارده و بدین گونه غلط های معمولی که نمونه و یادگار دوره استیلای زبان و ادبیات عربی است، خاتمه بخشید. . . شهر معروف ایران را که امروز "اصفهان" می نویسیم، این واژه شکل عربی نام آن شهر است. . . اگر شکل درست پارسی واژه را خواسته باشیم، "اسبهان" با زیر الف یا زبر آن است. " ( کاروند کسروی: ص ۳۸۳ و ۳۸۴ و ۴۲۸ )
نکته مهم دیگر این که، حتی در برخی متن های عربی نیز به شیوه نگارش این واژه با حرف "س" اشاره شده، چنان که "یاقوت حموی" جغرافی دان و تاریخ نویس سده هفتم هجری قمری، در "معجم البلدان" به نقل از حمزه بن الحسن ( حمزه اصفهانی ) در شرح "اصبهان" به اصل پارسی این واژه با حرف "س" و "اسباهان" اشاره کرده و می نویسد: ". . . ذلک ان لفظ اصبهان اذا رُدَّ الی اسمه بالفارسیه کان اسباهان. . . ".
همچنان که "نظامی گنجه ای" سراینده سده ششم هجری قمری نیز در منظومه "خمسه" و در داستان "خسرو و شیرین" به اوصاف "شکر اسپهانی" می پردازد.
و در نمونه دیگر، "وحشی بافقی" از سرایندگاه سده دهم در مثنوی "فرهاد و شیرین" نام این شهر تاریخی را "اسپهان" یا "سپاهان" ثبت کرده است:
ز پرویز ار بدینسان دردمندی / از اینجا تا سپاهان نیست چندی
به گلگون تکاور ده عنان را / سیه گردان به لشکر اسپهان را
براین پایه، پس از تاثیر زبان عربی بر زبان پارسی، در این واژه به تدریج حروف "ص" و "ف" جایگزین حروف "س" و "پ" یا "ب" شدند؛ اما بیشتر نام واژه های این شهر با ریشه مشترک، در منابع مختلف یا گویشهای نواحی گوناگون با "س" و "پ" یا "ب" ثبت شده اند که برای نمونه می توان اسبان، اسباهان، اسباهو، اسبهو، اسواهو، اسباهون، اسبوون، اسبهان، اسپادانا، اسپاهان، اسپهان و اسفهان را نام برد. ( نام واژه های اصفهان، اکبر یاوریان، ص ۱۲۳ - ۶۵ )
پس، به گواهی متن های تاریخی و ادب پارسی، و با نگرش به این که نگارش واژه های پارسی با حرف های/ واک های ناپارسی همچون "ح؛ ص؛ ض؛ ط؛ ظ؛ ع" ریخت واژگان را از هویت و ریشه اصلی پارسی خود دور می کند و هیج دلیل آواشناسی نیز برای نگارش واژه اسفهان/ اسپهان با "ص" وجود ندارد، بهتر است که به تدریج شیوه نگارش این واژه را دگرگون سازیم. این دگرگونی می تواند از نوشته های غیر رسمی آغاز شود و در نوشته های رسمی نیز هر دو شیوه در کنار هم به کار رود تا پس از آشناشدن مردم با این شیوه نگارش، به تدریج "اسپهان" جایگزین "اصفهان" شود و نام این شهر تاریخی هویت پارسی خود را بازیابد.
شاهین سپنتا
کارشناس میراث فرهنگی