صفاره

لغت نامه دهخدا

( صفارة ) صفارة. [ ص ُ / ص َ رَ ] ( ع اِ ) گیاه پژمریده و خشکیده. ( منتهی الارب ).

صفارة. [ ص َف ْ فا رَ ] ( ع اِ ) کون. ( منتهی الارب ). است. ( لغة سوادیه ) ( اقرب الموارد ). || چیزکی است میان کاواک از مس و مانند آن که کودکان بدان کبوتران را صفیر کنند تا بپرند، یا خر را تا آب خورد. ( منتهی الارب ). || سرنای. ( مفاتیح ). سورنای. سوسوتک.

پیشنهاد کاربران

بپرس