صفات سلبی و ثبوتی خداوند

پیشنهاد کاربران

تقسیم صفت گاهی به لحاظ وجودی یا عدمی بودن آن است و زمانی بر فرض وجودی بودن آن به لحاظ تقیید و اطلاق و به جهت نامحدود یامعدود بودن آن می باشد و گاهی نیز بر فرض وجودی بودن آن به لحاظ عقلی یا حسی بودن آن می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

بازگشت بعضی از اقسام وجودی مانند وصف حسی به وصف سلبی است، زیرا منشأ این گونه از اوصاف همانا نقص موصوف است و نقص، امر سلبی است و آن چه برای یک جسم مادی کمال محسوب می گردد برای موجود مجرد تام نقص خواهد بود.
چه اینکه برخی از اوصاف وجودی عقلی گرچه کمال برای موجود مجرد بوده و عین ذات اوست، لیکن در اثر محدود بودن نمی تواند خودش به مقام ذات واجب راه یابد و عین او باشد. بلکه عین فعل او بوده و از اوصاف فعلی واجب به شمار می آید. اگرچه مبدأ آن یک وصف وجودی عقلی نامحدود است، که عین ذات واجب می باشد.
تقسیم صفت به ثبوتی و سلبی گذشته از آنکه منشأ عقلی دارد زیرا عقل در ادراک این مطلب مستقل است که شی یا وجودی عقلی نامحدود است که عین ذات واجب می باشد.
تقسیم صفت به ثبوتی و سلبی گذشته از آنکه منشأ عقلی دارد - زیرا عقل در ادراک این مطلب مستقل است که شی یا وجودی است و یا عدمی، و صفت نیز از آن جهت که مصداق شی است یا ثبوتی است و یا سلبی خواهد بود - وحی آسمانی نیز آن را به خوبی تبیین نموده است که مایه ی شکوفایی ادارک عقلی شده، و پایه ی کشف اسراری است که در گنجینه ی عدل مستور بوده است و یثیروا لهم دفائن العقول ( نهج البلاغه، خطبه 1 ) .
زیرا وحی الهی در اثر احاطه ی همه جانبه به حقایق و همراه با صیانت از آسیب سهو و نیسان و عصمت از گزند خطا بسیاری از مبادی برهان و حدود وسطای دلیل را طرح می کند تا عقل پژوهشگر ارتباط آنها را با سایر حدود مطلوب جستجو کرده و به آنها نایل آید.
در قرآن کریم، خداوند به عنوان «ذی الجلال و الاکرام» توصیف شده یعنی ذات اقدس الهی اجل از آنست که همانند دیگران باشد و در اثر داشتن وصف جمال و کمال دارای کرامت است جامع همه اوصاف سلبی و جلالی حق تعالی جمله ی «. . . ولله الاسماء الحسنی» ( سوره ی اعراف/ آیه ی 180 ) می باشد.
از زمان های دیرینه صفات خداوند را به دو دسته زیر تقسیم کرده اند:
1 - صفات ثبوتی یا صفات جما ل
2 - صفات سلبی یا صفات جلال
مقصود از صفات ثبوتی آن رشته از صفاتی است که جنبه ی ثبوتی و وجودی دارند و اتصاف شخصی به یکی و یا همه ی آنها موجب کمال می باشد و نبودن آنها برای تشخیص یک نوع نقص شمرده می شود. مانند علم و قدرت و . . . . ، این نوع از صفات با واقعیت ثبوتی خود مایه ی جمال و زیبایی مشخص به شمار می روند و دارنده را با عالی ترین صفات کمال می آرایند و هر نوع نقص و عیب را از ساحت وی طرد می کنند.
صفات سلبی آن رشته از صفاتی است که ذات خداوند را از هر نقص پیراسته می سازند مثل اینکه می گوییم خداوند جسم نیست زیرا لازم جسم بودن این است که جایی اشغال کند و در مکانی قرار گیرد، در این صورت یک چنین موجود در تحقق و ثبوت خود با آن مکان نیازمند خواهد بود ناگفته پیدا است احتیاج و نیاز ما به نقصی است که باید ذات اقدس الهی را از آن تنزیه نمود و هر نوع نیاز را از او سلب کرد. هدف از هر یک از صفات سلبی نفی نقص های خاصی است که وجود این صفات آن ها را به دنبال دارند از این جهت ناچاریم هر یک از این صفات سراپا نقص و ضعف را از وجود خداوند سلب نماییم.
اوصاف سلبی و جلالی مسلوب آنها نقص و عدم می باشد یعنی آنچه سلب شده است، یا عدم وجود و اصل ذات است مانند موت یا عدم کمال وجود می باشد مانند عجز و جهل، مرگ گرچه نسبت به بعضی از موجودات به منزله ی سلب کمال است نه سلب ذات نظیر موجودات بی روح، لیکن نسبت به برخی دیگر از آنها باقی است و به صورت های گوناگون متصور می شود. و بازگشت همه ی اوصاف سلبی به یک سلب است و آن سلب امکان می باشد؛ زیرا همه ی نقص ها و عدم ها به امکان برمی گردد. و شی«ممکن» است که یا معدوم و یا موجود ناقص، و اگر وجود شی به نحو امکان نبود نه عدم را به او راهی و نه نقص را به حریم کمال نامتناهی او گذاری است.
بنابراین سه مطلب روشن است:
1 - منسوب در اوصاف سلبی عدم ذات یا نقص آن است.
2 - همه ی سلب ها به یک سلب برمی گردد.
3 - و آن سلب واحد امکان می باشد، و منظور از امکان به نظر سایر حکما امکان ماهوی است و به عقیده ی صدرالمتألهین امکان فقری است، زیرا در آن مرتبه ای که ماهیت حضور ندارد و در اثر تابع بودن هنوز نوبت وجود نیافته است باز یک سلسله عدم ها و نقص ها راه دارد که منشأ آنها، همانا امکان فقری آن موجود خاص می باشد.
اوصاف ثبوتی و جمالی به حقیقی و اضافی تقسیم می شوند. صفت حقیقی آن است که ارتباط به غیر در آن مأخوذ نباشد مانند حیات و علم ذات به ذات خود، وصف اضافی آن است که پیوند به غیر در آن لحاظ شده باشد، مانند خالقیت و رازقیت و . . . که هیچکدام اینها از ذات به تنهایی انتزاع نمی شود بلکه در انتزاع آنها چاره ای جز ملاحظه ی چیز دیگر با ذات نخواهد بود. مثلاً در انتزاع مفهوم حتماً باید شیء مخلوق را در نظر گرفت تا ذات واجب نسبت به آن به وصف اضافی خالقیت متصف شود، و اگر چیزی بالفعل موجود نبوده و متصف به وصف مخلوق یا مرزوق یا متأخر یا معلول نباشد هرگز واجب، بالفعل به اوصاف خالق یا رازق یا متقدم و یا علت متصف نخواهد شد.
همان طوری که بازگشت همه ی سلوب به یک سلب است مرجع همه ی اوصاف حقیقی نیز به یک چیز است و آن همانا وجوب و جود یعنی وجود متأکد و شدید می باشد. چه اینکه بازگشت همه ی اوصاف اضافی نیز به یک وصف اضافی است و آن عبارت از صفت قیومیت است.
از آن چه گذشت روشن می شود که صفات سلبی به هیچ وجه به معنای وجود نقصانی در ذات باری تعالی نیستند؛ بلکه همانند ثبوتی از کمال ذات حکایت می کنند زیرا در صفات سلبی، در واقع، مفاهیمی که شایسته ی مقام الهی نیستند و به نوعی مستلزم نقص و عجز موصوف خودند، از ذات خداوند سلب می شود. برای مثال، متحرک بودن یک موجود، حاکی از نقص آن ا . . .

بپرس