آنکه بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت
بازش آرید خدا را که صفائی بکنیم.
حافظ.
بیار باده و آماده ساز مجلس عیش که شیخ صومعه با نفس خود صفا کرده ست.
عرفی ( از آنندراج ).
کاش آن شوخ جفاپیشه وفائی بکندبا من بیدل و آرام صفائی بکند.
امیر لاهیجی ( از آنندراج ).
باز در خاطر من گذشت که اندک خصومتی بود و زود صفا کردیم. ( انیس الطالبین نسخه خطی کتابخانه مؤلف ص 116 ). || در تداول صوفیان گناباد نوعی مصافحه است که پنجه های یکدیگر را بهم داخل می کنند و هر یک دست دیگری را می بوسد. || درتداول عامه : مردن. فلان کس صفا کرد؛ مرد.