صغی
لغت نامه دهخدا
صغی. [ ص ُ غی ی ] ( ع مص ) میل کردن. || میل کردن کام دهن و یکی از دوجانب وی. || شنیدن. لغتی است در ص غ و. ( منتهی الارب ).
صغی. [ ص ِ غ َن ْ] ( ع مص ) میل کردن. ( منتهی الارب ). || میل کردن کام دهن و یکی از دو جانب وی. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
صَغَت: از ریشه "صَغو" به معنای متمایل شده به بدی و انحراف است. ( إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا ) برخی گناهان هستند که بعد از توبه هم اثر و عوارضی از خود باقی می گذارند مثال کسی
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
که شراب خورد و یک لذت حرام کسب کرد، هرچند توبه کند خدا گناه او را می بخشد ولی لذتی که از شراب در او تجربه شده، حتی بعد از ده سال از ترکِ شراب در مجلسی ممکن است قلب او را متمایل به خوردن دوباره آن کند که به آن تمایل "صَغت" گفته می شود.
میل کردن، خواستن.