صعود و نزول

لغت نامه دهخدا

صعود و نزول. [ ص ُ دُ ن ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِمرکب ) برشدن و فرود آمدن. بالا رفتن و پائین آمدن.

فرهنگ فارسی

بر شدن و فرود آمدن

پیشنهاد کاربران

فرازش و فرودش:صعود ونزول.
فرازشی و فرودشی:تصاعدی وتنازلی.
فرازی وفرودی:صعودی ونزولی.
معمولا تصور عمومی در مورد بالا و پایین این است که آسمان و ماه و خورشید و ابرها در بالا هستند و زمین در پائین قرار دارد. نقشه کره زمین را هم که روی کاغذ نگاه می کنیم، تصور ما این است که قطب شمال بالا و قطب جنوب پایین است. اما اگر دو مشاهده گر روی خط محور کره زمین با ۱۸۰ درجه اختلاف جهت یکی در قطب شمال و دیگری در قطب جنوب روی پاهای خود ایستگاه باشند و بطور همزمان آسمان را نگاه کنند، هر دو به یک سهم مساوی آنرا در بالا می بینند، در صورتیکه آسمان روی سر مشاهده گر در قطب شمال از دیدگاه مشاهده گر در قطب جنوب پایین می باشد و بر عکس. این دو نوع شناخت حسی و تجربی نسبی محسوب می شوند به این معنا که این شناخت بستگی به موقعیت آن دو مشاهده گر دارد . اما خود کره زمین دارای مرکز و محیط می باشد و مرکز آن نسبت به محیط آن همیشه در پائین و محیط آن در کلیه جهات از قبیل شمال و جنوب و شرق و غرب نسبت به مرکز در بالا قرار دارد. در مورد کیهان یا جهان هم به همین ترتیب. در طول زمان فاز انبساط از لحظه آغاز تا پایان، مرکز جهان در بالا و محیط آن در کلیه جهات در پائین قرار دارد. یا به بیانی دیگر در طول فاز انبساط مرکز جهان نقش رفیع ترین قله را بازی میکند و محیط آن در کلیه جهات نقش ژرف ترین دامنه را. لذا در طی فاز انبساط بجای سقف میتوان از کف استفاده کرد و یا فلک را در کلیه جهات در زیر سر و روی پای مشاهده گر تصور نمود. یا به زبان شاعران که گاهی اوقات در شب ها به بسوی آسمان می نگرند و با مشاهده ماه و ستارگان در دور دست ها شگفت زده از عظمت و پهناوری و گستردگی گیتی و حیران از عظمت آفریدگار کائنات برای خود چنیین بیتی را می سرانید: ای بروج فلکی یا صِوَر آسمانی دوازده گانه که این چنین زیبا منقش بر روی کمربند فلک الافلاک اید به هر سو که روی سرم می نگرم، نیمی از شماها از این طرف بطور همزمان روی سر و پایم و نیمی دیگر از آنطرف این کره ارض زیر پا و سرم قرار دارید و در ادامه بیت یا در بیت بعدی با ابراز عجز و ناله و کشیدن آه و آخی ملایم در پیشگاه پروردگار ، از او خواهان فاش نمودن این راز و معما می شوند. ریشه و علت و دلیل اصلی دو پدیده زوجی انبساط و انقباض چیز دیگری غیر از سقوط آزاد محتوا با سرعت شتابدار از ارتفاع یا قله بسوی قاعده یا دامنه ( در کلیه جهات ) نمی باشد. به این معنا که دو نیروی جاذبه و دافعه ریشه نوسانات انبساط و انقباض نمی باشند بلکه پستی و بلندی یا به قول دوستان فراز و نشیب یا برآمدگی و فرورفتگی. با آغار فاز انقباض مجدد، نقش های مرکز و محیط خود بخود عوض می شوند و آنهم بدون نیاز مند بودن به دخالت دستان توانمند پروردگار از بیرون برای این کار یعنی تعویض نقش ) . زیرا پروردگار از پیش چنیین نقشه ای را بر اجرای نقش و تعویض نقش آنها کشیده است و آنهم نه به رسم و روش انسانی روی یک برگ کاغذ بریده شده از دفترچه خاطراتش.
...
[مشاهده متن کامل]

بهر حال انسان بسوی پروردگارش در حرکت و راه و سفر نمی باشد بلکه همیشه در رکاب و بهمراه آفریدگارش و آنهم نه اینکه در پایان راه دم در یا دروازه دادگستری خداوند متعال صف ببند، کُپن در دست بسان صف بستن در دم در مغازه ها . بلکه با هدف مقطعی رسیدن و یا بازگشتن به حالت آفرینش اولیه یا بنیادین و یا آغازین همین واقعیت و طبیعت و کیهان در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین و برخوردای مجدد یا دوباره از همان زندگی بسیار طولانی اولیه یا مبدئی - ازلی - ابدی در سطح کمال خوبی و زیبایی که قبل از آغار این سفر با برپائی بزم در روز الست به پایان رسیده بود و برای استراحت و رفع خستگی حاصله در طول این سفر بسیار طولانی و احیانا نوشیدن پیاله ای از شراب خانگی حافظ که به قول خود وی گویا نمونه اش در قنات کوثر و جویبار زمزم یافت نمیگردد.
نتیجه کلی اینکه حرکت محتوای کیهان در روند نزول و صعود روی قوس یا کمان صورت نمی گیرد بلکه به شکل وادی به وادی یا منزل به منزل یا پله به پله و یا ایستگاه به ایستگاه و پشت سر هم و در طول همدیگر و از طریق گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض و محتوای کیهان یا جهان. آنانیکه دوستدار زبان پارسی می باشند، می توانند در این زمینه بجای به کاربردن عبارت زیر به زبان عربی : " قاب قوسین " از عبارت پارسی " کاب کمانَین " و بجای " نزول و صعود" از " فرود و فراز " استفاده کنند و متوجه باشند که از این راه یعنی پیکرتراشی واژگان و یا واژه ها و جملات یا جمله ها، انرژی حسی و فکری و خیالی خود را تلف می نمایند و اشتباه هات باوری نهفته در پشت پرده ظاهر " قاب قوسین " و گمراه کنندگی آنرا را کشف نخواهند کرد.

هر فرد انسانی چه مرد و چه زن حداقل دارای دو جنبه یا دو بُعد وجودی می باشد ، یعنی هم مرد و هم زن روی همدیگر و بطور همزمان و در این واحد ؛ یکی اصلی ؛ واقعی ؛ عینی ؛ آشکار ؛ ظاهری؛ پدیداری یا به زبان فلاسفه فنومنی و دیگری فرعی ؛ غیر واقعی ؛ پنهانی؛ باطنی ؛ متائی یا استعلائی؛ پدیدار نشده یا نوومنی. اصلی بر فراز دیگری و فرعی در فرود دیگری. در این دنیا فقط یکی آن دوگانه های خودی در کالبد مردانه یا زنانه به پرواز درآمده و دیگری در آشیانه خوابیده و هنوز نوبه پرواز آن فرا نرسیده است. اما مطمئن و یقینن به ترتیب و نوبه خاص و ویژه خویش به پرواز در خواهد آمد و دیگر قبل از اینکه نیم زوج اش بر فراز وی به پرواز در آید، به آشیانه مشترک فرود خواهد آمد و به استراحت خواهد پرداخت و این نوسان فراز و فرود، یک یا دو یا چند بار روی نخواهد بلکه بطور فراوان و هربار در مداری بر تر و کمال یافته تر از مدار قبلی یا پیشین تا اینکه در پایان این راه و سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو حالت بهشت برین به پایان رسد و آنگاه این دو پرنده ملکوتی بطور همزمان و هم سن در کنار و به موازات همدیگر از فرودگاه هستی و وجود به پرواز در خواهند آمد.
...
[مشاهده متن کامل]

به بیانی دیگر این دو نیم زوج بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز آسمانی به یک سهم مساوی از حق و حقوق زندگی دنیوی بر خوردارند و در یک دنیا بهمراه همدیگر متولد نمی شوند بلکه پشت سر هم و در طول همدیگر و هرکدام در دنیای واقعی و عینی و شهودی و پدیداری خاص و ویژه خویش و از خمیر مایه ساختاری همین دنیای فعلی و نه از چیز دیگری.
بر اساس راز و معنای ژرف نهفته در پشت پرده ظاهر گردونه مهر ایرانیان و چرخه تولد و مرگ هندوان، زندگی و عشق انسانی بصورت خطی و پیوسته جاودانه نمی باشد بلکه منقطع و ناپیوسته و دایره وار و پشت سر هم و در طول همدیگر و هربار در مداری برتر و کمال یافته تر از مدار قبلی یا پیشین به شکل وادی به وادی ؛ منزل به منزل ؛ پله به پله و یا ایستگاه به ایستگاه و آنهم نه بر روی یک مسیر مارپیچی یا فنری شکل از پایین رو به بالا بلکه دایره وار یا حلقوی در سر جای خود تا رسیدن یا بازگشتن انسان بهمراه تار و پود های کثیر و فراوان و گوناگون و مفید این واقعیت و طبیعت و کیهان و مانند بابا آدم و ننه حوای موسا و ایسا و محمّد بمثابه تافته هایی جدا بافته از آنها، از طریق گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض و محتوای کیهان یا جهان. لذا شعر سروده شده در قالب انتقال منزل به منزل در وصف مرگ به معنای انتقال روح از زمان و مکان دنیوی به نیمه لازمان و لامکان عالم برزخ در قالبی مثالی و پس از آن رسیدن به لازمان و لامکان کامل در آخرت و پیوستن دوباره روح و جسم در آنجا بهمدیگر، چند بیت شعر تخیلی - توهمی بیش نبوده و نمی باشند.

فراز و فرود
صعود و نزول عرفانی و حکمی پدیده هایی کلی اند، به این معنا که اجزاء بطور جداگانه و مستقل از کل نمی توانند نزول و صعود یابند، بلکه همیشه به همراه کل. حال خود کل چیست و اجزای آن کدامند ؟ کل اگر بیکران و غیر متناهی باشد، هرگز قادر نخواهد بود که بطور کامل نزول یابد، زیرا به علت بیکرانی برای این عمل به بینهایت زمان ها نیاز خواهد داشت. پس در قدم اول ضروری ست که کل نامتناهی و بیکران قبل از آغاز عمل نزول به کل های محدود و متناهی تقسیم گردد و دور هرکدام از آنها یک مرز و محیط محدود و ثابت و پایدار کشیده شود. از آنجاییکه این عمل تقسیم به علت بیکرانی خود کل بیکران، پایان ناپذیر خواهد بود، لذا عمل تقسیم به سوی بیکرانی به عهده خود واگذار میگردد که طبق دستور العمل بطور خودکار و خودمختار ادامه یابد و نیازی به دخالت و توجه دائمی نداشته باشد. پس از واگذاری عمل تقسیم به عهده خویش، آنگاه مجموعه وسیعی از این کل های محدود و متناهی هرکدام در چهارچوب مرزی و محیطی ثابت و پایدار خود می توانند طبق برنامه و طرح از پیش تعیین شده توسط خود کل بیکران به کثرت موجودات زنده و غیر زنده برسند. خلق این موجودات قبل از آغاز عمل نزول میتواند در بهترین سطح اعتدال و کمال ممکنه صورت گرفته باشد. تعداد آن موجودات در هرکدام از مکان ها و یا فضا های سه بعدی، بیشمار و نامتناهی نبوده بلکه باشمار . همچنین این احتمال هم میرود که کلیه موجودات در مکان های محدود و متناهی بیشمار بطور مطلق، یکسان خلق شده باشند. حال سوال پیش می آید که آن موجودات که هرکدام در سطح اعتدال و کمال آفریده شده و از پس از خلقت از حیات محض و حقیقی و جاودانه برخوردار گردیده اند، پس چه نیازی به نزول به سمت نقصان داشته اند ؟ یا اینکه آیا از آن حیات محض و بسیار طولانی سیر و دل زده شده و دیگر از آن زندگی لذت نمی برده اند ؟ حال کاری به کلیه موجودات دیگر نداشته باشیم و فقط انسان را در نظر بگیریم. آیا انسان حقیقتا از زندگی کردن در سطح آن حالت اعتدال و کمال خسته شده است؟ برای اینکه پاسخی روشن و حقیقی به این سوالات بدهیم ، ضروری خواهد بود که انسان را بهتر بشناسیم. اخیرا دو حقیقت بنیادی در وجود انسان کشف گردیده اند که بدون در نظر گرفتن آنها ، نمیتوانیم یک تصویر روشن و حقیقی و مطابق با واقعیت از سَفَر های نزولی و صعودی خلقت و آفرینش و حرکت دو جهتی وجود و هستی داشته باشیم.
...
[مشاهده متن کامل]

این دو حقیقت به اختصار به شرح زیر می باشند :
الف - انسان تنها دارای یک سرنوشت جنسی و عشقی به شکل سنتی یا کلاسیک آن یعنی " یا مرد و یا زن " نمی باشد بلکه پنج نوع متفاوت.
ب - انسان تنها دارای یک خویشتن و یا یک نفس مجرد و واحد و یگانه و منحصر به فرد نمی باشد بلکه ده تا خویشتن و یا ده تا نفس مجرد و منحصر به فرد.
با توجه به این دو حقیقت ، خداوند در حالت اولیه ملکوتی ( قبل از آغاز سفر خلقت ) هر فرد انسانی را از یک خانواده ده عضوی مشتمل بر پنج مرد و پنج زن و هرکدام در سطح اعتدال ( سنی ) و کمال خوبی و زیبایی و دانایی و توانایی و هوشیاری و خیلی صفات نیکوی دیگر آفریده است که باهم زوجیت و اشتراک زندگی داشته اند. پس از پایان لذت ها ، تصمیم گرفته شده است که این اعضاء ده نفره بطور مستقل و جدا از هم پشت سر هم از سطح کمال به سوی سطح ناقص ، منزل به منزل نزول یابند و حیات های موقت و محدود و مقید را همراه با لذات و درد و رنج های موقت تجربه نمایند و دوباره در سیر نزولی همان منازل را پشت سر بگذارند و در پایان سفر به حالت اولیه ملکوتی برگردند. مهم این است بدانیم و آگاه باشیم که نزول و صعود از طریق وقوع مه بانگ های متوالی صورت می پذیرد و انسان و کلیه موجودات زنده و غیر زنده همراه با کیهان ( کل وجود و هستی محدود و متناهی ) نزول و صعود می یابند و نه از راهی دیگر. لذا تمام نظریات فلسفی و حکمی و عرفانی که قبل از کشف نوسانات انبساط و انقباض کیهانی و وقوع مه بانگ در پیرامون حرکت دورانی هستی و وجود روی قوس های نزولی و صعودی بیان گشته اند، جملگی اعتبار حقیقت داشتن خودرا از دست داده اند، گرچه مطالعه آنها برای خیلی ها لذت بخش و باور کردنی ست. نتیجه اینکه بینشهای دینی ، فلسفی ، حکمی و عرفانی در مورد خداوند و انسان و جهان و وجود و هستی ، خیالی و اوهامی اند و نه حقیقی و مطابق بر واقعیت.

بپرس