صعر

لغت نامه دهخدا

صعر. [ ص َ ع َ ]( ع مص ) کژ کردن رخسار از کبر. || کوچک شدن سر. || خوردن صعاریر را که صمغی است. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) کجی روی یا کجی یکی از دو جانب روی یا بیمارئی است در شتر که بدان جهت گردن را پیچ دهد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی سُعُرٍ: آتشهای شعله ور (جمع سعیر) - دیوانگی
معنی لَا تُصَعِّرْ: ازروی تکبر گردنت را کج نکن(کلمه صعر به معنای کج بودن گردن ، و کلمه تصعیر به معنای گرداندن گردن از نظرها از روی تکبر است ودر جمله"لَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ ":روی خود را به کلی از مردم مگردان ، و از کسی که دارد با تو سخن میگوید از در توهین اعراض مکن)
تکرار در قرآن: ۱(بار)
میا به طرف راست یا چپ. در اقرب آمده «صَعَرَ وَجْهَهُ: مالَ اِلی اَحَدِ الشَّقَّیْنِ» راغب آن را میل گردن گفته. و گوید: تصعیر آن است که از روی تکبر گردن خویش بگرداند و بر روی شخص نگاه نکند. اهل لغت گفته‏اند: . یعنی روی خویش از خود شسندی از مردم مگردان (مردم را تحقیر مکن) و در زمین به تکبّر گام مزن. این لفظ فقط یک دفعه در کلام اللّه آمده است.

پیشنهاد کاربران

بپرس