صعتر
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
مترادف ها
آویشن، اویشن، صعتر
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
صعتر
به فتح صاد و سکون عین و فتح تا ی مثناة فوقانیـه و را ی مهملـه و سعتر ه ب سین مهمله به جای صاد نیز آمده ولیکن اطبـا بیشـتر بـ ه صاد مینویسند تا ملتبس و مشتبه به شعیر نشود و به شین معجمـه و بـ ه زای معجمـه نیـز آمـده و بـ ه رومـی لزمـوش و بـ ه یونـانی صعتروس و اوریغاسـن و بـ ه فارسـی آبشـن و اوشـن و بـ ه ترکـی
... [مشاهده متن کامل]
کلکلیک و به فاص هانی اویشم و به هندی ساتر نامند .
ماهیت آن: برگ گیاهی است و انواع میباشد بسـتانی و بـرّی و جبلی . بستانی را به فارسی مـرزه نامنـد و بـرگ بسـتانی مـدور و برگ برّی بعضی طولانی ریزه و بعضی بـرگ آن نـازک و جبلـی عریض و مدور و آنچه رنگ آن سیاه باشد صعتر فارسـی و آنچـه سفید نزد بعضی مردم مشهور به جوزی ا ست و صـ عتر شـوار نیـز نامند و انواع دیگر نیز میباشد و همه در طعـم تنـد و خوشـبو و گل همه کبود بهترین آن برگ کوچک تازه بـرّی آنسـت و دراز برگ آن بهتر از مدور برگ آنست .
طبیعت آن : در آخر دوم گـرم و خشـک و بعضـی در اول سـوم گفته اند و گرمی و خشکی جبلی آن زیاده.
افعال و خواص آن : مفتح سدد و مقطع و مجفف و محلل ریاح و بلاغم و ملطف اغذیه غلیظه و مبهی و مشهی غـذا و منقـی ر یه و معده و جگر و امعا از رطوبات و بلاغم و مانع صـعود ابخـره بـ ه دماغ و دافع جشای بلغمی و مسکن وجع دندان و ورک حـادث از سردی و وجع مثانه و رحم و مدر بول و حیض و با قوت تریاقیت و خوردن آن با آب انجیر جهت ربو و سرفه و با انجیر خشک و عرق آورد و رنگ رو را نیکو گرداند و خوردن ادویه مسـهله بـا آب صعتر مطبوخ رافع تخمه و عفونـت غـذا و تـرش شـدن آن و غثیان و وجع فواد و قولنج ریحی و ثفلی بلغمی و مغـص و مخـرج
اقسام کرم معده و حب القرع و به دستور با عسل و اگـر پـیش از ادویه مسهله بخورند باعث تهیه اخلاط است برای دفع بـ ه مسـهل به آسانی و با آب کرفس جهت تفتیت حصات و عسـر البـو ل و بـا میپختج جهت دفع مضرت شوکران و افیون و با سـکنجبین جهـت رفع مضرت جنین و با بادروج و ترب جهـت وجـع ورک و ثفـل حاصل از رطوبات شرباً و ضماداً و با روغـن زیتـون جهـت انـواع مغص و آشامیدن سرکه که صعتر در آن خیسانیده و با سـکنجبین
مصنوع از آن هر گاه سرفه نباشد جهت سپرز مجـ رب و بـا پنیـر تازه جهت تسمین بدن و با خیارزه جهت کوفتگی عضل و معده و جگر و لعوق آن با عسل جهت ورم مـلازه و ر یـ ه گـ رم و سـرفه رطوبی و عقرب گزیده و سایر هوام و مضغ آن جهت تسکین درددندان و تقویت بصر و سـفوف آن بـا مثـل آن شـکر جهـت قطـع صعود ابخره و تقویت چشم و با اطعمه غلیظه باعث خوشـبو یی و سرعت انحدار و زیادتی لذت و لطافت آنها اسـت ماننـد هریسـه
گندم و باقلا و عدس و کله و پاچـه و گوشـت گوسـاله و ماننـد اینها و محلل ریاح و نفخ آنها و با جمیع بقول مضر عین خواه گرم باشد خواه بارد رافع ضرر آنها و بـا سـرکه بهتـرین نـان خورشـی است و آشامیدن سه درم آن با عسل جهت گزیدن عقرب و سـا ر ی هوام و مضمضه آن با سرکه و زیـ ره جهـ ت درد دنـدان و گلـو و اکتحال آب معصور آن جهت رفع بیاض و شـب کـوری و سـعوط آن با روغن ایرسا جهت اخراج فضـول رطـوبی بسـیار از دمـاغ و
قطور آن در گوش جهت رفع ثقل سامعه و با شیر جهـت تسـکین وجع آن و ضماد آن با عسل جهـت اورام صـلبه و عـرق النسـاء و وجع ورک و با روغن زیتون و زیره جهت برآمدگی ناف اطفال و رفع ریاح جوف ایشان و با سویق جهت تحلیـل اورام بلغمـی و بـا گندم جهت وجع ورک و ضماد مطبوخ آن در حمام جهت جرب و حکــه و یرقــان و رایحــه بخــور آن و افتــراش بــدان جهــت گریزانیدن هوام و آشامیدن مطبوخ شاخهای آن با مثـل آن عنـا ب که در چهار مثل آن آب جوش دهند تا به ربع رسد جهت تصـفیه
خون غلیظ بالخاصیه مؤثر و گل آن مسهل مره سـودا و بلغـم اما ضعیفتر از افتیمون و قـوی تـر از حاشـا چـون دو مثقـال آن را بـا سرکه و نمک بیاشامند اسهال سودا و بلغـم نمایـد و ادرار بـول و حیض کند و عصاره گل تازه آن محلل ورم عضل دو طرف زبان و لها ت و قلاع دهان در آخر علت و مربای آن با شکر و یا عسـل و بـه دسـتور گلقنـد دو مثقـال آن در دفـع سـموم و امـراض بـارده قوی الاثر و چـون شـب وقـت خـواب مقـدار یـک مثقـال را آن بخورند و بخوابند و مداومت بر آ ن نمایند منع صـعود ابخـره بـ ه دماغ و نزول آب به چشم نماید و ذهن را تقویت بخشـد و رنـگ
رو را نیکو گرداند و روغن گل آن به تنهایی با جمیـ ع اجـزای آن به دستور مقرر جهت جمیع امـراض بـارده ماننـد فـالج و لقـوه و رعشـه و اسـترخا و اوجـاع ظهـر و مفاصـل و خصوصـاً قـولنج و امراض نواحی معده و امعا بهتر از روغنهای دیگـر و تخـم آن در جمیع افعال قویتر از برگ آن و مفتح سدد و رافع یرقـان و مهـیج باه وخاییدن آن مسکن درد دندان و محرک اشتها و چون در نـان داخل نمایند دافع ضرر مأکولات و معین بر باه مبـرودین و صـعتر
مضر ریه و مصلح آن سرکه است.
به فتح صاد و سکون عین و فتح تا ی مثناة فوقانیـه و را ی مهملـه و سعتر ه ب سین مهمله به جای صاد نیز آمده ولیکن اطبـا بیشـتر بـ ه صاد مینویسند تا ملتبس و مشتبه به شعیر نشود و به شین معجمـه و بـ ه زای معجمـه نیـز آمـده و بـ ه رومـی لزمـوش و بـ ه یونـانی صعتروس و اوریغاسـن و بـ ه فارسـی آبشـن و اوشـن و بـ ه ترکـی
... [مشاهده متن کامل]
کلکلیک و به فاص هانی اویشم و به هندی ساتر نامند .
ماهیت آن: برگ گیاهی است و انواع میباشد بسـتانی و بـرّی و جبلی . بستانی را به فارسی مـرزه نامنـد و بـرگ بسـتانی مـدور و برگ برّی بعضی طولانی ریزه و بعضی بـرگ آن نـازک و جبلـی عریض و مدور و آنچه رنگ آن سیاه باشد صعتر فارسـی و آنچـه سفید نزد بعضی مردم مشهور به جوزی ا ست و صـ عتر شـوار نیـز نامند و انواع دیگر نیز میباشد و همه در طعـم تنـد و خوشـبو و گل همه کبود بهترین آن برگ کوچک تازه بـرّی آنسـت و دراز برگ آن بهتر از مدور برگ آنست .
طبیعت آن : در آخر دوم گـرم و خشـک و بعضـی در اول سـوم گفته اند و گرمی و خشکی جبلی آن زیاده.
افعال و خواص آن : مفتح سدد و مقطع و مجفف و محلل ریاح و بلاغم و ملطف اغذیه غلیظه و مبهی و مشهی غـذا و منقـی ر یه و معده و جگر و امعا از رطوبات و بلاغم و مانع صـعود ابخـره بـ ه دماغ و دافع جشای بلغمی و مسکن وجع دندان و ورک حـادث از سردی و وجع مثانه و رحم و مدر بول و حیض و با قوت تریاقیت و خوردن آن با آب انجیر جهت ربو و سرفه و با انجیر خشک و عرق آورد و رنگ رو را نیکو گرداند و خوردن ادویه مسـهله بـا آب صعتر مطبوخ رافع تخمه و عفونـت غـذا و تـرش شـدن آن و غثیان و وجع فواد و قولنج ریحی و ثفلی بلغمی و مغـص و مخـرج
اقسام کرم معده و حب القرع و به دستور با عسل و اگـر پـیش از ادویه مسهله بخورند باعث تهیه اخلاط است برای دفع بـ ه مسـهل به آسانی و با آب کرفس جهت تفتیت حصات و عسـر البـو ل و بـا میپختج جهت دفع مضرت شوکران و افیون و با سـکنجبین جهـت رفع مضرت جنین و با بادروج و ترب جهـت وجـع ورک و ثفـل حاصل از رطوبات شرباً و ضماداً و با روغـن زیتـون جهـت انـواع مغص و آشامیدن سرکه که صعتر در آن خیسانیده و با سـکنجبین
مصنوع از آن هر گاه سرفه نباشد جهت سپرز مجـ رب و بـا پنیـر تازه جهت تسمین بدن و با خیارزه جهت کوفتگی عضل و معده و جگر و لعوق آن با عسل جهت ورم مـلازه و ر یـ ه گـ رم و سـرفه رطوبی و عقرب گزیده و سایر هوام و مضغ آن جهت تسکین درددندان و تقویت بصر و سـفوف آن بـا مثـل آن شـکر جهـت قطـع صعود ابخره و تقویت چشم و با اطعمه غلیظه باعث خوشـبو یی و سرعت انحدار و زیادتی لذت و لطافت آنها اسـت ماننـد هریسـه
گندم و باقلا و عدس و کله و پاچـه و گوشـت گوسـاله و ماننـد اینها و محلل ریاح و نفخ آنها و با جمیع بقول مضر عین خواه گرم باشد خواه بارد رافع ضرر آنها و بـا سـرکه بهتـرین نـان خورشـی است و آشامیدن سه درم آن با عسل جهت گزیدن عقرب و سـا ر ی هوام و مضمضه آن با سرکه و زیـ ره جهـ ت درد دنـدان و گلـو و اکتحال آب معصور آن جهت رفع بیاض و شـب کـوری و سـعوط آن با روغن ایرسا جهت اخراج فضـول رطـوبی بسـیار از دمـاغ و
قطور آن در گوش جهت رفع ثقل سامعه و با شیر جهـت تسـکین وجع آن و ضماد آن با عسل جهـت اورام صـلبه و عـرق النسـاء و وجع ورک و با روغن زیتون و زیره جهت برآمدگی ناف اطفال و رفع ریاح جوف ایشان و با سویق جهت تحلیـل اورام بلغمـی و بـا گندم جهت وجع ورک و ضماد مطبوخ آن در حمام جهت جرب و حکــه و یرقــان و رایحــه بخــور آن و افتــراش بــدان جهــت گریزانیدن هوام و آشامیدن مطبوخ شاخهای آن با مثـل آن عنـا ب که در چهار مثل آن آب جوش دهند تا به ربع رسد جهت تصـفیه
خون غلیظ بالخاصیه مؤثر و گل آن مسهل مره سـودا و بلغـم اما ضعیفتر از افتیمون و قـوی تـر از حاشـا چـون دو مثقـال آن را بـا سرکه و نمک بیاشامند اسهال سودا و بلغـم نمایـد و ادرار بـول و حیض کند و عصاره گل تازه آن محلل ورم عضل دو طرف زبان و لها ت و قلاع دهان در آخر علت و مربای آن با شکر و یا عسـل و بـه دسـتور گلقنـد دو مثقـال آن در دفـع سـموم و امـراض بـارده قوی الاثر و چـون شـب وقـت خـواب مقـدار یـک مثقـال را آن بخورند و بخوابند و مداومت بر آ ن نمایند منع صـعود ابخـره بـ ه دماغ و نزول آب به چشم نماید و ذهن را تقویت بخشـد و رنـگ
رو را نیکو گرداند و روغن گل آن به تنهایی با جمیـ ع اجـزای آن به دستور مقرر جهت جمیع امـراض بـارده ماننـد فـالج و لقـوه و رعشـه و اسـترخا و اوجـاع ظهـر و مفاصـل و خصوصـاً قـولنج و امراض نواحی معده و امعا بهتر از روغنهای دیگـر و تخـم آن در جمیع افعال قویتر از برگ آن و مفتح سدد و رافع یرقـان و مهـیج باه وخاییدن آن مسکن درد دندان و محرک اشتها و چون در نـان داخل نمایند دافع ضرر مأکولات و معین بر باه مبـرودین و صـعتر
مضر ریه و مصلح آن سرکه است.