صرم

لغت نامه دهخدا

صرم. [ ص َ ] ( ع مص ) نیک بریدن چیزی را. ( منتهی الارب ). بریدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بریدن و قطع کردن. ( غیاث اللغات ). || ببریدن از کسی. ( مصادر زوزنی ) ( ترجمان علامه جرجانی ). سخن کسی بریدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ). || درویدن خرمابن را. ( منتهی الارب ). بریدن خوشه خرما. ( زوزنی ). بریدن بار خرما. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه جرجانی ). || بریدن گوش و بینی و آنچه بدان ماند. ( مصادر زوزنی ). || بریده شدن رسن و منقطع گردیدن او. ( منتهی الارب ). || درنگی کردن و انتظار نمودن نزد کسی. ( منتهی الارب ). || درودن کشت. ( ترجمان علامه جرجانی ) ( منتهی الارب ). || در اصطلاح خیاطی تنگ کردن جامه. ( ذیل قوامیس دزی ). || مستور کردن. مخفی ساختن. ( دزی ). || لگام زدن. ( دزی ). || مسدود شدن. ( دزی ). || ( اِمص ) بمعنی صرامت. جرأت و شهامت. ( دزی ). || ( معرب ، اِ ) چرم پیراسته. ( منتهی الارب ). چرم. ( مهذب الاسماء ) ( غیاث اللغات ). || فارسی معرب است یعنی گرما . ( المعرب جوالیقی چ احمد محمدشاکر ص 220 س 3 ).

صرم. [ ص ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ صَرماء است. ( منتهی الارب ). رجوع بدان لغت شود. || سیخک در مرغ و خروس خانگی . سیخک خروس. || صرم الدیک ؛ در تکلم عامیانه شام ، میوه گل سرخ و سرم الدیک هم آمده است. ( ذیل قوامیس دزی ). گونه ای گل سرخ که در ابتدا سبز و در آخر سرخ شود و در درون تخم دارد و شیرین است.

صرم. [ ص ِ ] ( ع اِ ) نوع و گروه مردم و جز آن. ج ، اصرام و اصارم و اصاریم. ( منتهی الارب ). || موزه نعل زده. ( منتهی الارب ). || خانه های مردم جمع یکجا. ( منتهی الارب ).

صرم. [ ص ِ رَ ] ( ع اِ ) ج ِ صِرمَة. ( منتهی الارب ). رجوع به صرمة شود.

صرم. [ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان قهستان بخش کهک شهرستان قم. 15هزارگزی شمال خاور کهک 9هزارگزی جنوب غربی راه قم به کاشان ، معتدل ، دارای 1300 تن سکنه ، آب آن از قنات ، محصول آن غلات ، پنبه ، باغات انار و انجیر، شغل اهالی زراعت ، کرباس بافی ، راه مالرو، از طریق ورجان میتوان ماشین برد. مزرعه بارانه ، مینارد، خورنجه ، چهل بندگان ، کرانه ، ساق آباد، حذرآباد جزء این ده است. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ). این رستاق شش دیه است و مجموع این شش دیه سهلیة و جبلیة صد فرسخ بوده است از آن جمله خورهاباد. و همدانی در کتاب خود آورده است که صرم از ناحیت قم است و اهل آن دیه را مهره ای است دعوی می کنند که آن طلسم سرما است چون فصل ربیع باشد و ترسند که کشت ایشان و میوه های ایشان از سرما نقصان یابد این مهره را بیرون آرند و بر سر نیزه بندند کشتهای ایشان بسلامت بماند و هیچ نقصانی در آن واقع نشود و سرما در آن اثر نکند باذن اﷲ تعالی و قدرته. ( تاریخ قم ص 67 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

جماعت، جماعت مردم، خانه های مجتمع دریکجا
چرم
ابن یربوع یکی از اصحاب رسول خداست و آنحضرت وی را سعید نامید

فرهنگ معین

(صَ ) [ ع . ] (مص م . ) بریدن ، قطع کردن .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی صَارِمِینَ: میوه چینها (از ماده صرم به معنای چیدن میوه از درخت است )
معنی یَصْرِمُنَّهَا: حتماً میوه های آن را بچینند (از ماده صرم به معنای چیدن میوه از درخت است )
تکرار در قرآن: ۳(بار)
چیدن. بریدن. «صرمه صرماً: قطعه بائناً - صرم النخل و الشجر: جزّه» . قسم خوردند که میده‏های باغ را وقت صبح بچینند. . صبح در کشت خویش باشید اگر می‏خواهید بچینید. شمشیر را از آن صارم گویند که برنده است. * . صریم به معنی مصروم است: چیده شده و قطع شده. به شب و روز نیز صریم گویند که هر یک از دیگری قطع و بریده می‏شود. ایضاً شب تاریک و تل خاک که از تل بزرگ جدا شده و صریم گویند. در اقرب الموارد آن را نیز گفته است. از همه معنای مناسب‏تر معنای اخیر است که از اقرب نقل شد. زیرا در آیات بعدی هست که اهل باغ چون آن را دیدند نشناختند و گفتند: راه گم کرده‏ایم این نشان می‏دهد که باغ در اثر بلا به صورت زمین سیاه بی علف در آمده بود و اگر فقط میوه‏اش از بین می‏رفت و مصروم می‏شد اشتباه نمی‏کردند. معنی آیه چنین می‏شود: در حالی که خفته بودند گردنده‏ای و بلائی از جانب پروردگارت به‏آن باغ دور زد و مانند زمین سوخته و بی علف گردید.

پیشنهاد کاربران

صرم به معنای دسته ، پشته و گروه هست .
نام روستایی در نزدیکی شهر قم . که مردمی اصیل مسلمان و مهمان نواز دارد .
غیرت و تعصب اهالی این روستا از صدر اسلام زبانزد منطقه است .
اب و هوایی گرم و خشک دارد و محصولاتی چون سبزی و انار دارد .
...
[مشاهده متن کامل]

مزارع اباد اطراف روستا در سالهای اخیر بخاطر کمبود اب تقریبا خشک شده اند .

بپرس