صرفه جو

/sarfeju/

مترادف صرفه جو: قانع، مقتصد

متضاد صرفه جو: ولخرج

برابر پارسی: پس اندازگر

معنی انگلیسی:
thrifty, saving, economical, provident, prudent, frugal, economizer, sparing, spartan, stinter

لغت نامه دهخدا

صرفه جو. [ ص َ ف َ / ف ِ ] ( نف مرکب ) مقتصد. آنکه در خرج کردن اندازه نگاه دارد. پس اندازنده.

فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع . ] (ص فا. ) آن که در خرج کردن اندازه نگه دارد، مقتصد.

فرهنگ عمید

صرفه جوینده، کسی که در خرج کردن پول یا مصرف کردن چیزی اندازه نگاه دارد، مقتصد.

مترادف ها

parsimonious (صفت)
خسیس، ممسک، صرفه جو

frugal (صفت)
با صرفه، اندک، صرفه جو، مقتصد، میانه رو

inexpensive (صفت)
ارزان، صرفه جو، کم خرج

provident (صفت)
مال اندیش، عاقبت اندیش، صرفه جو، مشیتی، اینده نگر

providential (صفت)
خوشبخت، مال اندیش، صرفه جو، مشیتی، اینده نگر

thrifty (صفت)
صرفه جو، مقتصد

sparing (صفت)
کم، ناچیز، صرفه جو، مضایقه کننده

penny-wise (صفت)
صرفه جو، یک قازی

فارسی به عربی

رخیص , مقتصد

پیشنهاد کاربران

صرفه جو:بهینه مَند، بهینه ساز، بهینه جو
مقتصد
اندازه نگه دار

بپرس