صرافت

/serAfat/

مترادف صرافت: اندیشه، عقیده، فکر

معنی انگلیسی:
notion, thought, idea, design

لغت نامه دهخدا

صرافت. [ ص َ ف َ ] ( ع مص ) سره کردن. ( غیاث ). خالص کردن. ( غیاث ). معاوضه و مبادله هر چیز. ( ناظم الاطباء ). || خالص بودن. ( غیاث ). || ( اِمص ) در تداول فارسی ، توجه. میل : بصرافت طبع؛ بمیل خود. از صرافت کاری افتادن ؛ آن را فراموش کردن.

فرهنگ فارسی

حرفه صراف، شغل وعمل صراف، صرافی
( اسم ) شغل و پیشه صراف صرافی .
سره کردن

فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع . صرافة ] (اِمص . ) شغل و پیشة صراف .
(ص فَ ) (اِ. ) قصد و نیت انجام کاری .

فرهنگ عمید

اندیشۀ انجام کاری.

پیشنهاد کاربران

و از این معلوم گردد که
هر گاه چیزى به آب آمیزند که از جنس غذا باشد آب را تغلیظ مى‏دهد و از سرعت نفوذ باز مى‏دارد، بهر آن که آب بر صِرافت نمى‏ماند و استعمال این‏چنین آب نسبت به آب صِرف قلیل المضرت باشد لما ذکر.
در یاد آوردن
به یاد آوردن
به یاد داشتن
اطلاق
اطلاق ذات الهی را صرافت گویند.
صِرافَت -
اندیشه و قصد انجام کاری را کردن، وسوسه شدن، به تکاپو افتادن، به سر زدن، به دل افتادن!
که با فراست شبه هم آوا است!

بپرس