لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) شغل و پیشه صراف صرافی .
سره کردن
فرهنگ معین
(ص فَ ) (اِ. ) قصد و نیت انجام کاری .
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
و از این معلوم گردد که
هر گاه چیزى به آب آمیزند که از جنس غذا باشد آب را تغلیظ مىدهد و از سرعت نفوذ باز مىدارد، بهر آن که آب بر صِرافت نمىماند و استعمال اینچنین آب نسبت به آب صِرف قلیل المضرت باشد لما ذکر.
هر گاه چیزى به آب آمیزند که از جنس غذا باشد آب را تغلیظ مىدهد و از سرعت نفوذ باز مىدارد، بهر آن که آب بر صِرافت نمىماند و استعمال اینچنین آب نسبت به آب صِرف قلیل المضرت باشد لما ذکر.
در یاد آوردن
به یاد آوردن
به یاد داشتن
به یاد آوردن
به یاد داشتن
اطلاق
اطلاق ذات الهی را صرافت گویند.
اطلاق ذات الهی را صرافت گویند.
صِرافَت -
اندیشه و قصد انجام کاری را کردن، وسوسه شدن، به تکاپو افتادن، به سر زدن، به دل افتادن!
که با فراست شبه هم آوا است!
اندیشه و قصد انجام کاری را کردن، وسوسه شدن، به تکاپو افتادن، به سر زدن، به دل افتادن!
که با فراست شبه هم آوا است!