صدوف

لغت نامه دهخدا

صدوف. [ ص َ ] ( ع ص ) زنی که روی آرد و بازگرداند. ( منتهی الارب ). آن زن که روی بگرداند از شوی خویش.( مهذب الاسماء ). || گنده بوی دهن. ( منتهی الارب ). الابخر؛ ای المنتن الرائحة. ( قطر المحیط ). || ( اِ ) علم است مر زنان را. ( منتهی الارب ).

صدوف. [ ص َ ] ( اِخ ) از زنان غالی و از نساک است. ( البیان والتبیین چ مطبعه رحمانیه قاهره ج 1 ص 283 ).

صدوف. [ ص ُ ] ( ع مص ) برگشتن. ( منتهی الارب ). بگشتن. ( ترجمان علامه جرجانی ) ( مصادر زوزنی ). || میل کردن. ( منتهی الارب ). || گام خرد نهادن. ( مصادر زوزنی ).

صدوف. [ ] ( اِخ ) نام یکی از دو کافر مالداری که قصد شتر صالح کردند. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 38 شود.

پیشنهاد کاربران