صدف وش. [ ص َ دَ وَ ] ( ص مرکب ) بمانند صدف. بکردار صدف. صدفگون : معطی آن چو دریا دارنده غریبان رادان آن صدف وش از دل یتیم پرور.شرف الدین شفروه.رجوع به صدف سان و صدف گون و صدف وار شود.