صدره

/sadrah/

لغت نامه دهخدا

( صدرة ) صدرة. [ ص ُ رَ ] ( ع اِ ) سینه. ( منتهی الارب ). || سرسینه. ( منتهی الارب ). مااشرف من اعلی صدره. ( قطر المحیط ). بالای سینه. ( مهذب الاسماء ). || سینه پوش. کرته خرد. نیم تنه. ( غیاث اللغات ). شاماکچه. سینه بند زنان. لباچه صدر. ( مهذب الاسماء ). جامه ای که سینه را بپوشاند :
ای صورت بهشتی در صدره بهائی
هرگزمباد روزی از تو مرا جدائی.
فرخی.
دی ز لشکرگه آمد آن دلبر
صدره سبز بازکرد از بر.
فرخی.
بنزد من آمد کمربسته روزی
یکی صدره پوشیده یکرنگ اخضر.
ابوسراقه امین درودگر.
گر سروصدره پوشد تو سرو باقبائی
ور ماه باده نوشد تو با رخ چو ماهی.
عبدالواسع جبلی.
صدره ها دیدمت ملمعنقش
جبه ها دیدمت مهلهل کار.
مسعودسعد.
چون صدره تو بافته از پنبه فناست
در دل طمع قبای بقا را چرا کنی.
سنائی.
بدامان شب پاره ای درفزاید
از آن صدره روز نقصان نماید.
خاقانی.
جوشن عقل داده اند ترا
صدره کام اگر ندوخته اند.
خاقانی.
دوش که صبح چاک زد صدره چرخ چنبری
خضر درآمد از درم صبح وش از منوری.
خاقانی.
بجای صدره خارا چو بطریق
پلاسی پوشم اندر سنگ خارا.
خاقانی.
صدره کندند و بی نقاب شدند
وز لطافت چو در در آب شدند.
نظامی.
سدره شده صدره پیراهنش
عرش گریبان زده در دامنش.
نظامی.
ساکن سرای سکوت شدم و صدره صابری درپوشیدم تا کار بغایت رسید. ( تذکرة الاولیاء ).
بگوش صخره ٔصما اگر فروخوانم
ز ذوق چاک زند کوه صدره خارا.
کمال اسماعیل.
پیراهن بی سعادتی در سرکش ، صدره جفا چاک زن. ( مجالس سعدی ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - بالای سینه سر سینه . ۲ - جامه ای بی آستین که سینه را بپوشاند. ۳ - سینه بند شاماکچه لباچه .

فرهنگ معین

(صُ رَ یا رِ ) [ ع . صدرة ] (اِ. ) ۱ - بالای سینه . ۲ - سینه بند.

فرهنگ عمید

۱. سینه یا بالای سینۀ انسان.
۲. جامۀ بی آستین که سینه را می پوشاند، سینه پوش.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی صَدْرَهُ: سینه او
ریشه کلمه:
صدر (۴۶ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

منظور از «صدر» (سینه) در اینجا روح و فکر است و این کنایه در بسیاری از موارد به کار می رود.
سینه. . جمع آن صدور است نحو . خدا به آنچه در سینه‏ها است دانااست . قعل صدر چون با «عن» متعدی شود معنای رجوع می‏دهد «صَدَرَ عَنِ الْمَکانِ» یعنی از مکان برگشن. و چون با «من» متعدی شود به معنی بروز و ظهور باشد «صَدَرَ مِنْهُ الْاَمْرُ» یعنی این کار از او بروز کرد. ایضاً به معنی حدوث و حصول آید «صَدَرَ الْاَمْرُ صُدُوراً» یعنی کار حادث شد. و نیز صدر به معنی رجوع و ارجاع (لازم متعدی) آمده است (اقرب). . «یصدر» در قرآن‏ها به ضم (ی) و کسر (د) نوشته شده ولی به فتح (ی) و ضمّ (د) از باب نصر ینصر نی خوانده‏اند . بنابر اول معنای آن چنین است: گفتند ما گوسفندان خود را آب نمی‏دهیم تا چوپان‏ها مواشی خود را از آب بر گردانند. پدر ما پیری بزرگ است. و بنابر دوم این است... تا چوپان‏ها از آب بر گردند. . ممکن است «یصدر» به معنی حدوث باشد یعنی آن روز مردم به طور پراکنده و متفرق حادث و ظاهر می‏شود. شاید به معنی بروز باشد یعنی «یَصْدُرُ النّاسُ مِنَ الْاَرْضِ اَشْتاتاً» چنانکه در آیه دیگر آمده . و نیز آمده . در «شتت» گفتیم: ظاهراً مراد از اشتات متفرق و بی نظم بودن است چنانکه فرموده . حدوث. بروز نزدیک به هم اند . آیاتی هست درباره سعه صدر تنگی آن و اینکه خدا شرح صدر عطا می‏کند و سینه را تنگ می‏گرداند. نظیر . ایضاً . و مثل . مراد از صدر در این آیات چیست؟ آیا سینه است یا قلب و به اعتبار حال و محل قلب را صدر خوانده است؟ به نظر می‏آید: منظور سعه و ضیق قلب است و به اعتبارآن که قلب در سینهاست صدر گفته شده و اینکه بعضی‏ها قلب را به معنی نفس گرفته‏اند به دلیل اینکه درک و فهم و غیره مال نفس است نه قلب در «قلب» شرح داده خواهد شد. در بعضی آیات افعالی نسبت داده شده نظیر ، ، . از این قبیل است آیاتیکه درباره شفای صدور، کینه صدور، محتویات صدور، وسوسه صدور اند مثل ، ، ، به نظر من مراد از همه آنها قلوب است و به اعتبار حال و محل صدور به کار رفته است واللّه اعلم.

جدول کلمات

صدره

پیشنهاد کاربران

بپرس