ای صدرنشین هر دو عالم
محراب زمین و آسمان هم.
نظامی.
در نفس آباد دم نیم سوزصدرنشین گشته شه نیمروز.
نظامی.
بود که صدرنشینان بارگاه قبول نظر کنند به بیچارگان صف نعال.
سعدی.
در آن حرم که نهندش چهار بالش عزت جز آستان نرسد خواجگان صدرنشین را.
سعدی.
گر بدیوان غزل صدرنشینم چه عجب سالها بندگی صاحب دیوان کردم.
حافظ.
رجوع به صدر شود. || وزیر. حاکم : تو آن یگانه دهری که بر وساده حکم
به از تو تکیه نکرده است هیچ صدرنشین.
سعدی.
رجوع به صدر شود. || مقدم. برتر. بالاتر :صدرنشین تر ز سخن نیست کس
دولت این ملک سخن راست بس.
نظامی.
اوست که در مجلس روحانیان گفته او صدرنشین است و بس.
ابن یمین.
رجوع به صدر شود.