صدح
لغت نامه دهخدا
صدح. [ ص َ دَ ] ( ع اِ ) جای خالی. ( منتهی الارب ). || پشته خورد و سخت وسنگین. ( منتهی الارب ). الاکمة الصغیرة الصلبة الحجارة. ( قطر المحیط ). || ثمره ای است سرخ تر از عناب. ( منتهی الارب ). || سنگی است سیاه پهنا. ( منتهی الارب ). حجر عریض. ( قطر المحیط ). || عَلَم. ( قطر المحیط ) ( منتهی الارب ). ج ، صِدْحان.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید