شاید بتوان با یقین و اطمینان ادعا نمود که برترین سکوت عبارت است از سکوت مرگ. deadly silence به زبان انگلیسی و Totenstille به زبان آلمانی. در باره پدیده سکوت یک جمله معروف از نیچه فیلسوف آلمانی با فرمولبندی زیر بیان و درج گردیده: راهِ بزرگی ها یا راه به بزرگی ها از درون سکوت میگذرد. از دیدگاه خود من راه بهشت برین از کانال تنگ مرگ میگذرد.
... [مشاهده متن کامل]
این احتمال شاید قریب به یقین یا نزدیک به حقیقت باشد که پدیده های صدا و سکوت درست مانند پدیده های تولد و مرگ نیمزوج های بنیادی همزاد، همبازی و هم ارز هم باشند و غیر قابل تفکیک یا جدائی از هم، اما بطور همزمان و بطور کامل نمی توانند بهمراه همدیگر موجود باشند بلکه در طول هم و پشت سر همدیگر. همانطور که سکوت مرگ پایان شنیدن صدای ( منجمله دیدن تصویر، بوئیدن بو، چشیدن مزه، لمس کردن لمسیات ، . . . ) دنیویست، درست به همان ترتیب لحظه بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر و بیداری دوباره در این دنیا پایان سکوت مرگ و آغاز شنیدن مجدد صدای دنیوی در همین دنیا در مداری برتر خواهد بود.
در این زمینه یک نکته بسیار مهم اینست که در لحظه مرگ جسم، کالبد، تن و یا بدن تثلیثی مادی - روانی - روحی در بستر امن، ساکن، پیوسته و فراگیر زندگی بخش جان خدای حقیقی و واقعی، نفس مجرد یا منِ هر فرد انسانی ( منجمله نباتی و حیوانی ) در نفس مجرد یا من واحد و بیکران وی به خواب سنگین، ژرف، خوش و شیرین طوری فرو میرود که با صدای هیچ زلزله و ساز و دهل و طوفانی منجمله غرش مهیب وقوع مهبانگ های متوالی و آوای هولناک و گوش خراش برآمده از صور یا شیپور اسرافیل هم آرامش اش بهم نمی خورد و سبب بیداری اش نمیشوند، و بموازت آن ( یعنی خواب ژرف ) در طی حالت برزخی از مشاهده و تجربه عشق و زندگی رویائی بهمراه توانائی و دانائی و هنرمندی و هوشمندی و دانش کامل با کمیت و کیفیت بهشت برین برخوردار میگردد و کلیه صدا ها، آهنگ ها، آوا ها، رنگ ها، بوها، مزه ها و لمسیات کثیر، فراوان و گوناگون ملکوتی یا آسمانی را در قالب روئیا های حقیقی و روشن میشنود ، میبیند، میبوید، میچشد و لمس میکند و آنهم به کمک حواس، غرایز، هوش، قوای ادراکی فهم و عقل و خواست و اختیار آزاد و بیکران خدای حقیقی و واقعی و نه انفرادی که در لحظه مرگ کالبد تثلیثی جملگی مختل میگردند و از کار میفتند.
در کریستال بسیار کوچک و تنگ لحظه جاودانه حال، خدای حقیقی و واقعی ( نه خدای کلمه ای با نام های گوناگون در زبان های مختلف بشری که فقط در زبان و خط و فهم و عقل ناقص و محدود انسانی از موجودیت برخوردار ست و در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارد ) از دو نوع حاکمیت و فرمانروائی برخوردار است یکی در زیر لوا یا پرچم تولد و دیگری مرگ. اولی بسیار کوتاه، هم بهشتی و هم جهنمی و دیگری بهشتی در نهایت مدار، مرتبه و درجه کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت برین و آنهم بطور مطلق مستقل از کلیه پندارها، گفتارها، رفتار ها یا اعمال نیک و بد دنیوی و بدون کوچکترین تبعیض و استثنائی بین افراد انسانی.
پس از پیدایش اولین انجمن تئوسوفیایی مدرن توسط هلانا پتروانا ( پتروفنا ) بلاواتسکی و شرکا، گویا این احساس و فکر و خیال و تصور در سر و دل بعضی الاهی دانان و حکیمان و عارفان و سوفیان دینی به ویژه پیروان دین مسیحیت، ایجاد و یا تقویت شده بوده باشد که از طریق سکوت و تمرکز فکر و خیال و تصور به روش یوگا کاران بتوان صدای عالم غیب را شنید.
خود من معتقدم و ایمان راسخ دارم که انسان در طول زندگی کوتاه مدت دنیوی خود ( در اعصار گذشته و حال و آینده ) به هیچ وجه من الوجوه و از هیچ راه و به هیچ روشی از عالم غیب یا برزخ و یا از دنیای امکانی یا متافیزکالی هیچ صدایی را نخواهد شنید، هیچ تصویری را نخواهد دید، هیچ بویی را استشمام نخواهد کرد، هیچ مزه ای را نخواهد چشید و هیچ چیزی را لمس نخواهد کرد، نه در طول بیداری روزانه و نه در طی خواب شبانه.
در این زمینه موجوداتی از قبیل خضر موسا، گابریئل ماریا یا مریم مادر ایسا، جبرئیل محمّد مصطفی، هاتف غیبی حافظ، موریای هلنا بلاواتسکی ( بِلا یا عشق و آتش آسمانی ) و گروه خردمندان راهنما بنام مهاتما ها، موجوداتی خیالی و اوهامی اند و هیچگونه موجودیت خارجی نداشته و ندارند.
اما در سکوت و آرامش و دور از شلوغی پلوغی ها و سرگرمی های روز مره مدرسه ای و کاری و بازاری ، احساسات و افکار و خیالات و تصورات هر فرد انسانی از آزادی های بیشتری برخورداند و میتوانند با خیال راحت و سبکبال و فارغ از کشش نیروی میدان جاذبه زمین بر فراز واقعیت و در فضای خاطرات به پرواز درآیند و لذت ببرند، اما به قول کانت فیلسوف آلمانی باید صاحب فهمیده و عاقل آن افکار و خیالات و تصورات در طول پرواز سبکبالانه و یا در طی سیر و سلوک در آفاق و انفس مواظب باشد که فکر و خیال و تصورش طعمه های لذیذی نشوند برای پرندگان شکاری از قبیل کرکس و عقاب و شاهین و باز و قوش و عنقا، واگر در طی پرواز با اشباح مواجه شدند و از حملات آنان جان سالم به در بردند و با موفقیت روی زمین سفت واقعیت برگشتند، نباید آن موجودات شبح وار را حقیقی بپندارد و آنها را مورد ستایش یا لعن و نفرین قرار دهد، مثلا یکی را فرشته رحمت بنامند و دیگری را فرشته لعنت وآن یکی را گول و غول و دیو و جن و اهریمن یا شیطان و این یکی را عزرائیل یا ملک الموت و یا فرشته مرگ و مامور قبض روح.
نام یکی از کتاب های هلنا بلاواتسکی صدای سکوت می باشد. The Voice of Silence به زبان انگلیسی و
Die Stimme der Stille به زبان آلمانی.
از دیدگاه شهودی بعضی از عارفان دینی خودمان حرف زدن نقره محسوب میشود و سکوت طلا، اما از دیدگاه مردم غرب حرف زدن زرین و طلائی ست و سکوت سیمی و نقره ای فام .
به زبان تمثیل یا نمادی و نمودی شاید بتوان صدا و سکوت را به خورشید و ماه تشبیه نمود که با هم مشغول بازی های، قایم موشک، آلاکنگ و آفتاب مهتاب اند و جاهای خود را در این بازی بر اساس یک قرارداد، مقررات، قاعده و یا قانونی مطلق و در فواصل زمانی کاملا معین و از پیش تعیین شده با هم عوض میکنند، یکبار این خورشید میشود و آن ماه و بار دیگر این ماه و آن خورشید.
در لحظه جاودانه حال در پشت پرده ی ظاهر این دنیا بطور همزمان هم هیاهو و قیل و قال و زمزمه و نجوای بهشت برین در نهایت کمال برپاست و هم آرامش کامل.
لذا به قول حکیم عمر خیام، البته با کسب رخصت با اندکی دستکاری و تغییر:
از دی ها که گذشته هیچ از آنها جز در خاطره یاد مکن
بر سر فردا که هنوز در راه است و نیامده فریاد مکن
دمی خوش باش و جنگ بر پا مکن و هی
شعار مرگ براین و بر آن را بر لب جاری مکن.