عروس طبع بر او عقد بستم از سر عقل
بدان صداق که از اهتمام او زیبد.
خاقانی.
بیش احتمال جور و جفا بردنم نماندبیزاریم بده که نمیخواهمت صداق.
سعدی.
|| دیوان صداق ؛ دیوانی که مخارج دربار را در دفاتر آن ثبت می کردند : چنان خواندم در اخبار خلفا که یکی از دبیران میگوید که بوالوزیر دیوان صداق و نفقة بمن داد، در روزگار هارون الرشید یک روز... جریده کهن تر من بازمی نگریستم در ورقی دیدم نبشته بفرمان امیراالمؤمنین بنزدیک... جعفربن یحیی...لامعه برده آمد از زر چندین و از سیم چندین. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 190 ).